دشمنان حق:
دشمنان حق:
امام(علیه السلام) در این گفتار بسیار حکیمانه خود اشاره به یکی از آثار خطرناک جهل کرده می فرماید: «مردم دشمن چیزی هستند که نمی دانند»; (النَّاسُ أَعْدَاءُ مَا جَهِلُوا).
این دشمنی از آنجا سرچشمه می گیرد که اولاً اشخاص جاهل و نادان احساس نقص در خود می کنند و همین احساس سبب می شود که نسبت به آنچه نمی دانند عداوت و دشمنی به خرج دهند و گاه حتی آنها را ناچیز و بی ارزش بشمارند تا از این طریق نقص خود را برطرف سازند.
ثانیاً هرگاه انسان از اسرار چیزی بی خبر باشد به قضاوت عجولانه می پردازد و در این قضاوت عجولانه با آنچه نمی داند به دشمنی بر می خیزد.
ثالثاً جهل همچون ظلمات است و انسان هنگامی که در ظلمات متراکم قرار گیرد هر شبهی از دور می بیند، به گفته بعضی از شارحان نهج البلاغه آن را حیوانی درنده یا گرگی خطرناک می پندارد و هر آوازی می شنود آن را نشانه حمله دشمنی می شمرد.
در ظلمات جهل نیز انسان گاه هر مطلبی را مخالف و دشمن خود می پندارد حتی اشخاصی را که درست نمی شناسد با بدبینی به آنها نگاه می کند و به همین دلیل گاه کشورها و ملت ها به جنگ های خونین دست می زنند به سبب این که از حال یکدیگر بی خبرند و هر حرکتی را توطئه ای بر ضد خود می پندارند، لذا یکی از طرق ایجاد آشتی و صفا و اتحاد و دوستی در میان مردم و ملت ها بالابردن سطح آگاهی های آنهاست و این که سران آنها در کنار هم بنشینند و به مذاکره بپردازند و با نیت های واقعی یکدیگر آشنا شوند و یخ های بدبینی ذوب شود و دیوار بی اعتمادی فرو ریزد و در کنار هم با محبت و دوستی زندگی کنند.
ریشه این گفتار حکیمانه، قرآن مجید است که می فرماید: «(بَلْ کَذَّبُوا بمَا لَمْ یُحِیطُوا بعِلْمِهِ); (ولی آنها از روی علم و دانش، قرآن را انکار نکردند;) بلکه چیزی را تکذیب کردند که آگاهی از آن نداشتند».(1)
امیرمؤمنان علی(علیه السلام) در حدیث دیگری در همین زمینه می فرماید: «لا تَعادُوا ما تَجْهَلونَ فَإنّ أکْثَرَ الْعِلْمِ فیما لا تَعْرِفُونَ; به آنچه نمی دانید دشمنی نکنید، زیرا بیشتر دانش ها در اموری است که شما نمی دانید».(2)
قرآن مجید بحثی درباره داستان خضر و موسی دارد. در این داستان بسیار پرمعنا این نکته روشن می شود که چگونه انسان مطلبی را که نمی داند به مخالفت با آن می پردازد. موسی(علیه السلام) بر حسب ظاهر می دید خضر کشتی سالمی را سوراخ و معیوب می کند و یا جوانی را به قتل می رساند و دیواری را در شهر بیگانه ای بدون دلیل تعمیر و مرمت می کند به همین دلیل فریاد اعتراض او بلند شد چون ظاهر را می دید و از باطن قضیه بی خبر بود هنگامی که خضر فلسفه آنها را یک یک برشمرد کاملاً تسلیم شد
امام(علیه السلام) در این گفتار بسیار حکیمانه خود اشاره به یکی از آثار خطرناک جهل کرده می فرماید: «مردم دشمن چیزی هستند که نمی دانند»; (النَّاسُ أَعْدَاءُ مَا جَهِلُوا).
این دشمنی از آنجا سرچشمه می گیرد که اولاً اشخاص جاهل و نادان احساس نقص در خود می کنند و همین احساس سبب می شود که نسبت به آنچه نمی دانند عداوت و دشمنی به خرج دهند و گاه حتی آنها را ناچیز و بی ارزش بشمارند تا از این طریق نقص خود را برطرف سازند.
ثانیاً هرگاه انسان از اسرار چیزی بی خبر باشد به قضاوت عجولانه می پردازد و در این قضاوت عجولانه با آنچه نمی داند به دشمنی بر می خیزد.
ثالثاً جهل همچون ظلمات است و انسان هنگامی که در ظلمات متراکم قرار گیرد هر شبهی از دور می بیند، به گفته بعضی از شارحان نهج البلاغه آن را حیوانی درنده یا گرگی خطرناک می پندارد و هر آوازی می شنود آن را نشانه حمله دشمنی می شمرد.
در ظلمات جهل نیز انسان گاه هر مطلبی را مخالف و دشمن خود می پندارد حتی اشخاصی را که درست نمی شناسد با بدبینی به آنها نگاه می کند و به همین دلیل گاه کشورها و ملت ها به جنگ های خونین دست می زنند به سبب این که از حال یکدیگر بی خبرند و هر حرکتی را توطئه ای بر ضد خود می پندارند، لذا یکی از طرق ایجاد آشتی و صفا و اتحاد و دوستی در میان مردم و ملت ها بالابردن سطح آگاهی های آنهاست و این که سران آنها در کنار هم بنشینند و به مذاکره بپردازند و با نیت های واقعی یکدیگر آشنا شوند و یخ های بدبینی ذوب شود و دیوار بی اعتمادی فرو ریزد و در کنار هم با محبت و دوستی زندگی کنند.
ریشه این گفتار حکیمانه، قرآن مجید است که می فرماید: «(بَلْ کَذَّبُوا بمَا لَمْ یُحِیطُوا بعِلْمِهِ); (ولی آنها از روی علم و دانش، قرآن را انکار نکردند;) بلکه چیزی را تکذیب کردند که آگاهی از آن نداشتند».(1)
امیرمؤمنان علی(علیه السلام) در حدیث دیگری در همین زمینه می فرماید: «لا تَعادُوا ما تَجْهَلونَ فَإنّ أکْثَرَ الْعِلْمِ فیما لا تَعْرِفُونَ; به آنچه نمی دانید دشمنی نکنید، زیرا بیشتر دانش ها در اموری است که شما نمی دانید».(2)
قرآن مجید بحثی درباره داستان خضر و موسی دارد. در این داستان بسیار پرمعنا این نکته روشن می شود که چگونه انسان مطلبی را که نمی داند به مخالفت با آن می پردازد. موسی(علیه السلام) بر حسب ظاهر می دید خضر کشتی سالمی را سوراخ و معیوب می کند و یا جوانی را به قتل می رساند و دیواری را در شهر بیگانه ای بدون دلیل تعمیر و مرمت می کند به همین دلیل فریاد اعتراض او بلند شد چون ظاهر را می دید و از باطن قضیه بی خبر بود هنگامی که خضر فلسفه آنها را یک یک برشمرد کاملاً تسلیم شد
۱۵.۳k
۰۸ فروردین ۱۴۰۲