بر شاخه های دستخوش غارت
#بر شاخههای دستخوش غارت
تخت کلاغها را آماده میکنند.
اینگونه شهر طعمهی پاییز میشود
شهری که زردرویی دیدارش را
با سیبِ سرخ و آبیِ آبیها
با دختران نورس
خم گشته روی نردهی مهتابیها
تعدیل میکند.
شهری که در تلاطم دود رقیق
در شستشوی باد
نمایان است
و روغن چراغش
از باد مایه میگیرد؛
بادی که شوخ و دمدمی
از فرصتی سبک
مواج میکند
سربندها و مقنعهها را
بر رختبند
یا در صفوف لحظه لبخند.
بادی که بر منارهی فیروزهگون
تحریر میدهد به صدای مؤذنان
بادی که راهبندان را
از یاد میبرد
در چرت سرنشینان.
دمسرد میشود نفس باد
در سایهسار
یک لحظه از میانهی مِه
خورشید
با گرمیِ موقت، میتابد
و تار عنکبوتها
تا لحظهای به چشم میآید...
پاییز میشتابد
در راههای دیرینش.
زلفان زرد تاک میآشوبد
پیشانی منازل معمارساز را.
بیماروار، شاخهی پوسیدهی انار
سر مینهد به شانهی دیوار
و شاخههای دودی خرمالو
غمگین درخت حیاط است.
یکصدهزار خانهی فرتوت
با چشمهای کمسو
آمادهی هبوط کلاغانند.
خوانندگان نوبتی فصل نیز
در انتظار زنگ غروبند
و کودکان مدرسه
در ساعت ۳ بعدازظهر
در کوچههای شهر پراکنده
با بوی پرتقال در کیفهایشان...🧸
تخت کلاغها را آماده میکنند.
اینگونه شهر طعمهی پاییز میشود
شهری که زردرویی دیدارش را
با سیبِ سرخ و آبیِ آبیها
با دختران نورس
خم گشته روی نردهی مهتابیها
تعدیل میکند.
شهری که در تلاطم دود رقیق
در شستشوی باد
نمایان است
و روغن چراغش
از باد مایه میگیرد؛
بادی که شوخ و دمدمی
از فرصتی سبک
مواج میکند
سربندها و مقنعهها را
بر رختبند
یا در صفوف لحظه لبخند.
بادی که بر منارهی فیروزهگون
تحریر میدهد به صدای مؤذنان
بادی که راهبندان را
از یاد میبرد
در چرت سرنشینان.
دمسرد میشود نفس باد
در سایهسار
یک لحظه از میانهی مِه
خورشید
با گرمیِ موقت، میتابد
و تار عنکبوتها
تا لحظهای به چشم میآید...
پاییز میشتابد
در راههای دیرینش.
زلفان زرد تاک میآشوبد
پیشانی منازل معمارساز را.
بیماروار، شاخهی پوسیدهی انار
سر مینهد به شانهی دیوار
و شاخههای دودی خرمالو
غمگین درخت حیاط است.
یکصدهزار خانهی فرتوت
با چشمهای کمسو
آمادهی هبوط کلاغانند.
خوانندگان نوبتی فصل نیز
در انتظار زنگ غروبند
و کودکان مدرسه
در ساعت ۳ بعدازظهر
در کوچههای شهر پراکنده
با بوی پرتقال در کیفهایشان...🧸
۴.۲k
۲۰ آذر ۱۴۰۰
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.