کجا رنجیدی و تنها رها کردی نگاهم را

کجا رنجیدی و تنها رها کردی نگاهم را؟
چرا از من گرفتی جان پناه و تکیه گاهم را؟
ازاین جا تا ته دنیا به دنبالت پریشانم
بیا بخشندگی کن پس بده تنها پناهم را
چه شوقي در دلم دارم، چه بی تابانه مجنونم
خدا از من نگیرد گرمی شوق گناهم را
ببین در این سر دنیا چه سیلی راه افتاده!
نباید پس دهد چشمم، تقاص اشتباهم را
غزل گفتم زعشقی که برایم حاصلش غم بود
کجا باید بخوانم شعرهای رو سیاهم را؟

‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
دیدگاه ها (۰)

ﻣﯽ ﺩﺍﻧﯽ؟ ﺩﯾﺮ ﺩﺭﯾﺎﻓﺘﻢ ﮐﻪ ﻣﺴﺌﻮﻝ ﻃﺮﺯ ﻓﮑﺮ ﺁﺩﻡ ﻫﺎ ﻧﯿﺴﺘﻢ. ﺑﮕﺬﺍﺭ ﻫﺮ...

بی‌کَس‌ام؛مثل درختانِ خزان دیده‌ی سرد،آخرین برگ تو بودی؛ که ...

خاطرات تو همانند دکتریست کهمن بابت مریضی ام فقط به او سر میز...

از دفن ماسالهاست که میگذرد...فقطکاش میدانستیمچرا نمیمیریم؟

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط