نمیدونم میدونی ازوقتی نیستی
نمیدونم میدونی ازوقتی نیستی
من چی کشیدم تا همین لحظه ...
هیچوقت نمیتونم برات توضیح بدم
وبگم از راهی رو که از فردای نبودنت رفتم وبلاهایی که سرم اومد وچیزهایی که دیدم وشنیدم از کسایی که فکرشم نمیکردم ،اتفاقهایی که بعضی هاشونو بخاطر خجالت کشیدن نمیتونم بگم بعضی شونو بخاطر درگیری باادمای دو زاری که یه وقتی اجازه چایی ریختن هم بهشون نمیدادیم واز روی اجبارناچاربودم
یه چشم لای پشم بهشون بگم هرچندآخرش طاقت نیاوردم وزدم به تیپ وتارشون وخسارتشم دادم اما حکایت حکایت اون الاغی بود که صاحبش برای در امان بودن کول میکنه ومیبره روی پشت بام ،الاغ که اولین بارش بوده همچین جای بلندی می ایستاده یهو نگاه میکنه میبینه شیرسلطان جنگل داره رد میشه باخودش میگه الان وقتشه وشروع میکنه به ناسزاگفتن ودشنام دادن که حالا ببین کی قویتره ،شیریه نگاهی به الاغ میندازه ومیگه این تو نیستی که داری بمن توهین میکنی چون تو وجودشو نداری بلکه این جایگاه توهست که باعث شده همچین جسارتی پیداکنی ....
همه بلاها یکطرف همه دردهایکطرف اگه به روزی منو دیدی که خیلی شکسته شدم بدون برای وقتهاییه که تو مشکلی داشتی ودردی داشتی اما بمنکه داشتم اطرافت بال بال میزدم نمیگفتی اون احظه ها وقتی بودکه میرفتم تو بیابونهای اطراف زانومیزدم وعربده میکشیدمواشک میریختم اما اروم نمیشدم گاهی ساعتهاتو اون حال میموندم منو ببخش عزیز دلم منوببخش دورت بگردم منوببخش فدای دلت بشم
نمیدونم کدوم اهریمن بدذاتی به دل تو انداخت که تو ازمن زده بشی ولی به شرافت وانسانیت قسم که من هرگز برای تنها تو یکنفر سر سوزنی بد نخواستم حتی لحظه هایی که عصبانی بودم تو جون منی نفسهای منی که نباشی نیستم
من اگه یکبار میمردم بعدازتو خیلی بی ارزش بودنمردم صبر کردم تابرات روزی صدبار بمیرم حرفهایی که میزنم باسندزنده ومدرک هست فقط خجالت میکشم بفرستم برات من همین اندازه در توانم بودوطاقتم اگه کم گذاشتم منوببخش بخدا بیشترازاین کشش نداشتم تو نباشی من هیچی نمیخوام به چه دردم میخوره لباسهای خوب پوشیدن میخوام چیکارحساب بانکی رو چرابفکربیمه باشم و....تونباشی همینکه نفس نصفه ونیمه ای بیاد که بتونم توخیالم در آغوش بگیرمت ببوسمت وارام بگیرم کافیه ...
همه داروندارم
مارالم
#خانبیان
_خان-بی-آن-هرشب-میمیرد
من چی کشیدم تا همین لحظه ...
هیچوقت نمیتونم برات توضیح بدم
وبگم از راهی رو که از فردای نبودنت رفتم وبلاهایی که سرم اومد وچیزهایی که دیدم وشنیدم از کسایی که فکرشم نمیکردم ،اتفاقهایی که بعضی هاشونو بخاطر خجالت کشیدن نمیتونم بگم بعضی شونو بخاطر درگیری باادمای دو زاری که یه وقتی اجازه چایی ریختن هم بهشون نمیدادیم واز روی اجبارناچاربودم
یه چشم لای پشم بهشون بگم هرچندآخرش طاقت نیاوردم وزدم به تیپ وتارشون وخسارتشم دادم اما حکایت حکایت اون الاغی بود که صاحبش برای در امان بودن کول میکنه ومیبره روی پشت بام ،الاغ که اولین بارش بوده همچین جای بلندی می ایستاده یهو نگاه میکنه میبینه شیرسلطان جنگل داره رد میشه باخودش میگه الان وقتشه وشروع میکنه به ناسزاگفتن ودشنام دادن که حالا ببین کی قویتره ،شیریه نگاهی به الاغ میندازه ومیگه این تو نیستی که داری بمن توهین میکنی چون تو وجودشو نداری بلکه این جایگاه توهست که باعث شده همچین جسارتی پیداکنی ....
همه بلاها یکطرف همه دردهایکطرف اگه به روزی منو دیدی که خیلی شکسته شدم بدون برای وقتهاییه که تو مشکلی داشتی ودردی داشتی اما بمنکه داشتم اطرافت بال بال میزدم نمیگفتی اون احظه ها وقتی بودکه میرفتم تو بیابونهای اطراف زانومیزدم وعربده میکشیدمواشک میریختم اما اروم نمیشدم گاهی ساعتهاتو اون حال میموندم منو ببخش عزیز دلم منوببخش دورت بگردم منوببخش فدای دلت بشم
نمیدونم کدوم اهریمن بدذاتی به دل تو انداخت که تو ازمن زده بشی ولی به شرافت وانسانیت قسم که من هرگز برای تنها تو یکنفر سر سوزنی بد نخواستم حتی لحظه هایی که عصبانی بودم تو جون منی نفسهای منی که نباشی نیستم
من اگه یکبار میمردم بعدازتو خیلی بی ارزش بودنمردم صبر کردم تابرات روزی صدبار بمیرم حرفهایی که میزنم باسندزنده ومدرک هست فقط خجالت میکشم بفرستم برات من همین اندازه در توانم بودوطاقتم اگه کم گذاشتم منوببخش بخدا بیشترازاین کشش نداشتم تو نباشی من هیچی نمیخوام به چه دردم میخوره لباسهای خوب پوشیدن میخوام چیکارحساب بانکی رو چرابفکربیمه باشم و....تونباشی همینکه نفس نصفه ونیمه ای بیاد که بتونم توخیالم در آغوش بگیرمت ببوسمت وارام بگیرم کافیه ...
همه داروندارم
مارالم
#خانبیان
_خان-بی-آن-هرشب-میمیرد
۱۱.۷k
۲۲ آذر ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.