شهید روح الله عجمیان
هنوز جوان رشیدش را ندیده و سهروز از آن لحظههای سخت که اولین بار صحنههای جاندادنِ پسر رشیدش زیر مشت و لگد و ضربه چاقوی آن جماعت گذشته. بغضش میشکند و تویگریههایی تلخ، گم میشود:«من سهروز پیش رفتم دادگاه و آنجا دیدم چطوری زدنش»
بعد مظلومانهترین و غریبانهترین لحظههای روحالله زیر مشت و لگد جانیها جلوی چشمش میآید:«یک دستش رو تنش بود و یک دست دیگر را..» دستش را مثل آن لحظههای روحالله بالا میبرد و انگار آن لحظه با همه وجودش آرزو میکند خودش آنجا جای پسرش بود: «یک دست دیگرش را اینجوری کرده که نزننش.. هزار نفر زدنش»
جمله آخر توی سرم میپیچد؛ «هزار نفر زدنش».. غریب گیرآورده بودنش.
امروز دو تا از قاتلهایش را قصاص کردند؛ حالا جانیها دوره افتادهاند برای مرثیهخوانی برایشان. کاش مادر روحالله هیچوقت نیاید و نبیند؛ مگر یک زن، چندبار باید بمیرد و زنده شود؟
#شهید_عجمیان
#اعدام
بعد مظلومانهترین و غریبانهترین لحظههای روحالله زیر مشت و لگد جانیها جلوی چشمش میآید:«یک دستش رو تنش بود و یک دست دیگر را..» دستش را مثل آن لحظههای روحالله بالا میبرد و انگار آن لحظه با همه وجودش آرزو میکند خودش آنجا جای پسرش بود: «یک دست دیگرش را اینجوری کرده که نزننش.. هزار نفر زدنش»
جمله آخر توی سرم میپیچد؛ «هزار نفر زدنش».. غریب گیرآورده بودنش.
امروز دو تا از قاتلهایش را قصاص کردند؛ حالا جانیها دوره افتادهاند برای مرثیهخوانی برایشان. کاش مادر روحالله هیچوقت نیاید و نبیند؛ مگر یک زن، چندبار باید بمیرد و زنده شود؟
#شهید_عجمیان
#اعدام
۶.۳k
۱۷ دی ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.