چشم های تو چیزی فراتر از دو گوی مشکین بود گویی آنانن با م

چشم های تو چیزی فراتر از دو گوی مشکین بود گویی آنانن با من از زیبایی تو هر بار حرف میزند و نمی‌دانستند که من دوباره عاشق تو میشوم هر بار
دیدگاه ها (۰)

به من میخندید چون در تنهایی ، تنهاییم را باور نمی‌کردم گویی ...

شب و روز واژه ای بیش نیست من هر لحظه تورا بیشتر از لحظه ای ق...

لطفاً بعد افتادن هر اتفاقی من و از خودم بپرس قول میدم همه چی...

مهم نیست باشی یا نه عاشقم باشی یا نه داشته باشمت یا نه ولی م...

و این زیباترین چیز درمورد تو بود ! « چشم های زیبا ، به زیبای...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط