یه بیماری ای هست اسمشو نمیدونم ولی اینجوریه که زنده ای ول
یه بیماری ای هست اسمشو نمیدونم ولی اینجوریه که زنده ای ولی انگار مردی، هستی ولی انگار نیستی، انگیزت ذره ذره به صفر میرسه و واسه رسیدن به هدفات تلاش نمیکنی، وقتی چیزی خراب میشه یا از بین میره اروم اروم خودتم باهاش از بین میری، دلت هیچ خوراکی و غذایی رو نمیخواد دلت سفر به شهرهای مختلف و قشنگ رو نمیخواد دلت درس خوندن و پول خرج کردن و خرید کردن و کار کردن نمیخواد.
میدونی من میگم این بیماری اینجوریه که روحت دیگه جسمت رو نمیپذیره، زنده ای روح توی بدنته ولی روحت داره واسه خارج شدن از بدن دست و پا میزنه.
میدونی من میگم این بیماری اینجوریه که روحت دیگه جسمت رو نمیپذیره، زنده ای روح توی بدنته ولی روحت داره واسه خارج شدن از بدن دست و پا میزنه.
۵.۱k
۱۷ دی ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.