فیک [𝑀𝒶𝒻𝒾𝒶 𝑔𝒾𝓇𝓁]
فیک [𝑀𝒶𝒻𝒾𝒶 𝑔𝒾𝓇𝓁]
شخصیت ها : کیم ارورا[ا/ت] ، مین کانگ
ارورا : دورگه ایتالیایی ، کره ایه . در حال حاضر بزرگترین مافیا زن کل جهان . به شدت سرد و مغرور . از بچگی ایتالیا بزرگ شده پیش خالش چون مادرش سرش به شدت شلوغه . مادر صاحب بزرگترین باند کل اروپا و آسیا اس[که یه زن تأسیس کرده]. ارورا از بچگی فقط برای اینکه این باند و دستش بگیره متولد شده . و بزرگترین آرزوش اینه کع مادرش بهش افتخار کنه . اسب سواری ، تیراندازی ، دفاع شخصی ، هکر ، بکس و... همه رو یاد گرفته .
مین کانگ : یه پسر سرد و جذاب . در حال حاضر بزرگترین مافیا مرد آسیا و اروپا پدرش یه باند خیلی بزرگ توی کره داره ولی کانگ نمیدونه و مث بقیه آدما بزرگ شده ولی تو سن ۱۴ سالگی به خونشون حمله شد و مادرش جلوی چشماش کشته شد . کانگ تا ۳ سال افسرده گی گرفته بود با هیچکی حرف نمیزد ، از اتاقش بیرون نمیومد. نمیتونسم حضم کنه داستانو . وای بعد ۳ سال تصمیم گرفت به حرفای پدرش گوش بده . پدرش تمام داستان و براش تعریف کرد
همه چیز داشت طبق برنامه ی مادرش مارا پیش میرفت[یه نکته اینجا ارورا ۱۷ سالشه ] تا اینکه ، ارورا طبق معمول هر شب به پیست مسابقه ی ماشین سواری میرفت ، بدون ، خبر ، مادرش . اونجا با پسری آشنا میشه به نام ته ها آشنا میشه ارورا هم خودشو کِیرا معرفی میکنه [یه نکته دیگه هم بگم هر دوشون اسم واقعی شون رو نگفتن چون لو میرن ]خلاصه ته ها [یا همون کانگ ] ازش میخواد که اموزشش بده . اولش ارورا درخواستشو رد میکنه ولی وقتی داستان زندگیشو فهمید تصمیم گرفت هر شب توی مخفیگاه اموزشش بده . بعد از ۱ سال آموزش کانگ و ارورا خیلی باهم صمیمی بودن ولی ، مث همیشه مارا [مادر ارورا ] به کمک دخترش نیاز داشت . و به کره برگشت . قرار شد روی یه پرونده ی به شدت بزرگ کار کنن . چیزی که ممکنه جایگاه ارورا و مارا رو تغییر بده
بگید ببینم پارت اول رو بنویسم یا نه؟
۱۵ تا لایک بگیره پارت ۱ میزارم
#فیک #سناریو
شخصیت ها : کیم ارورا[ا/ت] ، مین کانگ
ارورا : دورگه ایتالیایی ، کره ایه . در حال حاضر بزرگترین مافیا زن کل جهان . به شدت سرد و مغرور . از بچگی ایتالیا بزرگ شده پیش خالش چون مادرش سرش به شدت شلوغه . مادر صاحب بزرگترین باند کل اروپا و آسیا اس[که یه زن تأسیس کرده]. ارورا از بچگی فقط برای اینکه این باند و دستش بگیره متولد شده . و بزرگترین آرزوش اینه کع مادرش بهش افتخار کنه . اسب سواری ، تیراندازی ، دفاع شخصی ، هکر ، بکس و... همه رو یاد گرفته .
مین کانگ : یه پسر سرد و جذاب . در حال حاضر بزرگترین مافیا مرد آسیا و اروپا پدرش یه باند خیلی بزرگ توی کره داره ولی کانگ نمیدونه و مث بقیه آدما بزرگ شده ولی تو سن ۱۴ سالگی به خونشون حمله شد و مادرش جلوی چشماش کشته شد . کانگ تا ۳ سال افسرده گی گرفته بود با هیچکی حرف نمیزد ، از اتاقش بیرون نمیومد. نمیتونسم حضم کنه داستانو . وای بعد ۳ سال تصمیم گرفت به حرفای پدرش گوش بده . پدرش تمام داستان و براش تعریف کرد
همه چیز داشت طبق برنامه ی مادرش مارا پیش میرفت[یه نکته اینجا ارورا ۱۷ سالشه ] تا اینکه ، ارورا طبق معمول هر شب به پیست مسابقه ی ماشین سواری میرفت ، بدون ، خبر ، مادرش . اونجا با پسری آشنا میشه به نام ته ها آشنا میشه ارورا هم خودشو کِیرا معرفی میکنه [یه نکته دیگه هم بگم هر دوشون اسم واقعی شون رو نگفتن چون لو میرن ]خلاصه ته ها [یا همون کانگ ] ازش میخواد که اموزشش بده . اولش ارورا درخواستشو رد میکنه ولی وقتی داستان زندگیشو فهمید تصمیم گرفت هر شب توی مخفیگاه اموزشش بده . بعد از ۱ سال آموزش کانگ و ارورا خیلی باهم صمیمی بودن ولی ، مث همیشه مارا [مادر ارورا ] به کمک دخترش نیاز داشت . و به کره برگشت . قرار شد روی یه پرونده ی به شدت بزرگ کار کنن . چیزی که ممکنه جایگاه ارورا و مارا رو تغییر بده
بگید ببینم پارت اول رو بنویسم یا نه؟
۱۵ تا لایک بگیره پارت ۱ میزارم
#فیک #سناریو
۱۰.۰k
۱۴ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.