از روی تو دل کندنم آموخت زمانه

از روی تو دل کندنم آموخت زمانه
این دیده از آن روست که خونابه فشان است

دردا و دریغا که در این بازی خونین
بازیچه‌ی ایام دل آدمیان است

دل بر گذر قافله‌ی لاله و گل داشت
این دشت که پامال سواران خزان است

روزی که بجنبد نفس باد بهاری
بینی که گل و سبزه کران تا به کران است

ای کوه تو فریاد من امروز شنیدی
دردی‌ست درین سینه که همزاد جهان است

"هوشنگ ابتهاج"
دیدگاه ها (۱)

نگاه کن که غم درون دیده ام چگونه قطره قطره آب می شود چگونه س...

یادت باشه هر چی صادق تر باشی بیشتر بهت شک میکنن.........هر چ...

بچه مدرسه ای که بودم فک میکردم سخت ترین کار دنیا همین تمرین ...

از هیچ کدوم از تصمیم هایی که گرفتم و به شکست منجر شد ناراحت...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط