من تفنگ ی شده ام رو به نبودن هایت
من #تفنگ ی شده ام رو به نبودن هایت
رو به یک پنجره در جمعیت تنهایت
فکر کردم که خودم را به تو نزدیک کنم
بی هوا بین دو ابروی تو شلیک کنم
خنده های تو مرا باز از این فاصله کشت
قهر نه؛ دوری تو قلب مرا بی گله کشت
موج موهای بلند تو مرا غرق نکرد
حسّم از سردی این بیخبری فرق نکرد
از دلم دور شدی فکر تو آمد به سرم
خواب میبینمت از خواب نباید بپرم
خواب پرواز تو با نامه خیسی در مشت
تو نباشی غم این عصر مرا خواهد کشت
عصر تلخی که بجز خاطره ای قرمز نیست
عصر تلخی که بجز ترس خداحافظ نیست
یک دوراهیست که از گریه به دریا برسم
به تو #تنها برسم یا به تو تنها برسم
بعد از مدتها #شیفت_شب
#علیرضا_قربانی
#زمستان
رو به یک پنجره در جمعیت تنهایت
فکر کردم که خودم را به تو نزدیک کنم
بی هوا بین دو ابروی تو شلیک کنم
خنده های تو مرا باز از این فاصله کشت
قهر نه؛ دوری تو قلب مرا بی گله کشت
موج موهای بلند تو مرا غرق نکرد
حسّم از سردی این بیخبری فرق نکرد
از دلم دور شدی فکر تو آمد به سرم
خواب میبینمت از خواب نباید بپرم
خواب پرواز تو با نامه خیسی در مشت
تو نباشی غم این عصر مرا خواهد کشت
عصر تلخی که بجز خاطره ای قرمز نیست
عصر تلخی که بجز ترس خداحافظ نیست
یک دوراهیست که از گریه به دریا برسم
به تو #تنها برسم یا به تو تنها برسم
بعد از مدتها #شیفت_شب
#علیرضا_قربانی
#زمستان
۳۴۹
۰۳ دی ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.