My Bad Babi My Manste Part2
My Bad Babi_My Manste Part2
بیبی بد من_هیولای من پارت۲
&:.... تهیونگ بود
(پرونده)
نام:تهیونگ
ملقب به:V
نام خانوادگی:کیم
جرم:مافیا
شغل پوشش دهنده:شرکت مدلینگ و لباس
اخلاق:خشن_بی رحم _دخترباز _مغرور_سرد
عکسشم بود
&:واو قشنگ مرد ایده ال منه..... وای چی دارم میگم خدا به دور من یه پلیسم عاشق یه مافیا بشم
پرونده رو گذاشتم اومدم بیرون
امروز خیلی خسته شدم
رفتم حموم شامپوی توت فرنگی زدم اومدم بیرون
یه تاپک و شرتک ست پوشیدم(عکسشو میزارم) رفتم پاییین با دیدن مامانم یاد حرفش افتادم
[فلش بک به چند دیقه قبل]
©:میگم نمیشه باید یه نفر قابل اعتماد بفرستم خونه اون عوضی(باز شرمنده)
(پایان فلش بک)
دیدم باز داره با همکارش نانسی حرف میزنه
©:نمیدونم کیو بفرستم
&:من میتونم برم
نمیدونم چرا ولی میخواستم به مامانم کمک کنم مامانم گفت
©:اصلا نمیزارم بری از دار دنیا فقط تورو دارم تو یادگار باباتی
با کلی خواهش و التماس قبول کرد سریع رفتم چمدونمو بستم و یه لباس پوشیدم (عکسشو میزارم) زنگ زدم به دوستم جین که تو دانشگاه با هم آشنا شدیم
باباش یه تاجره
میخواستم مامانمو پیشش نگه داره تا به بهونه ای که مادرمو دزدیدن برم خونه اون مافیا یا نمیدونم اسمش تهیونگ بود
جین اومد منو مادرمو برد منو رسوند تا یه جایی چون عمارت وسط جنگل بود و خدافظی کردم و بقیه راهو پیاده رفتم که به یه عمارت خیلی بزرگ رسیدم
رفتم داخل خونه یا بهتره بگم عمارت قاب عکس تهیونگ بود پس درست اومدم تاریک بود که یهو.......
خماری...
شرط پارت بعد:(شرط پارت قبل و نرسوندین ولی گذاشتم ایندفه شرط کمتر میزارم) : ۵ لایک
بیبی بد من_هیولای من پارت۲
&:.... تهیونگ بود
(پرونده)
نام:تهیونگ
ملقب به:V
نام خانوادگی:کیم
جرم:مافیا
شغل پوشش دهنده:شرکت مدلینگ و لباس
اخلاق:خشن_بی رحم _دخترباز _مغرور_سرد
عکسشم بود
&:واو قشنگ مرد ایده ال منه..... وای چی دارم میگم خدا به دور من یه پلیسم عاشق یه مافیا بشم
پرونده رو گذاشتم اومدم بیرون
امروز خیلی خسته شدم
رفتم حموم شامپوی توت فرنگی زدم اومدم بیرون
یه تاپک و شرتک ست پوشیدم(عکسشو میزارم) رفتم پاییین با دیدن مامانم یاد حرفش افتادم
[فلش بک به چند دیقه قبل]
©:میگم نمیشه باید یه نفر قابل اعتماد بفرستم خونه اون عوضی(باز شرمنده)
(پایان فلش بک)
دیدم باز داره با همکارش نانسی حرف میزنه
©:نمیدونم کیو بفرستم
&:من میتونم برم
نمیدونم چرا ولی میخواستم به مامانم کمک کنم مامانم گفت
©:اصلا نمیزارم بری از دار دنیا فقط تورو دارم تو یادگار باباتی
با کلی خواهش و التماس قبول کرد سریع رفتم چمدونمو بستم و یه لباس پوشیدم (عکسشو میزارم) زنگ زدم به دوستم جین که تو دانشگاه با هم آشنا شدیم
باباش یه تاجره
میخواستم مامانمو پیشش نگه داره تا به بهونه ای که مادرمو دزدیدن برم خونه اون مافیا یا نمیدونم اسمش تهیونگ بود
جین اومد منو مادرمو برد منو رسوند تا یه جایی چون عمارت وسط جنگل بود و خدافظی کردم و بقیه راهو پیاده رفتم که به یه عمارت خیلی بزرگ رسیدم
رفتم داخل خونه یا بهتره بگم عمارت قاب عکس تهیونگ بود پس درست اومدم تاریک بود که یهو.......
خماری...
شرط پارت بعد:(شرط پارت قبل و نرسوندین ولی گذاشتم ایندفه شرط کمتر میزارم) : ۵ لایک
۳.۷k
۱۴ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.