رفت و ...
#رفتو...
رفت و غزلمچشمبهراهشنگرانشد
دلشوره ی ما بود، دل آرام جهان شد
در اوّل آسایش مان سقف فرو ریخت
هنگام ثمر دادن مان بود خزان شد
زخمی به گل کهنه ی ما کاشت خداوند
اینجا که رسیدیم همان زخم دهان شد
آنگاه همان زخم، همان کوره ی کوچک،
شد قلّه ی یک آه، مسیر فوران شد
با ما که نمک گیر غزل بود چنین کرد
با خلق ندانیم چه ها کرد و چنان شد
ما حسرت دلتنگی و تنهایی عشقیم
یعقوب پسر دید، زلیخا که جوان شد
جان را به تمنّای لبش بردم و نگرفت
گفتم بستان بوسه بده، گفت گران شد
یک عمر به سودای لبش سوختم و آه
روزی که لب آورد ببوسم رمضان شد
یک حافظ کهنه، دو سه تا عطر، گل سر
رفت و همه ی دلخوشی ام یک چمدان شد
با هر که نوشتیم چه ها کرد به ما گفت
مصداق همان وای به حال دگران شد...
☆☆☆
#صدایِدُهُل...
چند سال گذشت، دلِت بَرام شور نزد
صدایِ دهل خوشه؛ آره ولی از دور فقط
به ما هر چی وصله داری، پینه کن طوری نیست!!
ولی مردونگی کن، وصله یِ ناجور نزن..
چند سال گذشت و حالِ ما اینه هنوز
آخر و عاقبتِ شاهنامه غمیگنه هنوز
رویِ دوشِ من پُر از حرفای بی راهِ توئه
بار وصله هایِ ناجورِ ، تو سنگینه هنوز!!
آتیش گرفتم!! که تو سردت نشه برگرد
سکوتم، گوش آسمونو کَر کرد
چشام خاکِ بیابونا رو تَر کرد..
ببین عشق یعنی این…..
پا پیش گذاشتم؛ که بگَم عیبی نداره
برگرد، بیا خونت دوباره
هیشکی نمیخواد به روت بیاره
ببین عشق؛ یعنی این!
هر اسمی که داری؛ واسِه من اسمِ تو عشقه
هر جایی که باشی، تا اَبد جای تو اینجاست
وقتی که میرفتی، واسه من ابد بریدی..
هم حکمِ تو اینجاست هم امضایِ تو اینجاست!!
آتیش گرفتم؛ که تو سردت نشه برگرد
سکوتم گوش آسمونو کر کرد
چشام خاکِ بیابونا رو تَر کرد
ببین!! عشق یعنی این
پا پیش گذاشتم که بگم عیبی نداره
برگرد بیا خونت دوباره!
هیشکی نمیخواد به روت بیاره
ببین عشق یعنی این...
پ " ن
عجیب است ولی حقیقت دارد که زندگی یک روندِ بنا کردنِ خاطراتِ آیندهست. در این لحظهی خاص که من روبروی دریا نشستهام، دارم خاطراتی را میآفرینم که روزی برای من اندوه و نومیدی به بار خواهند آورد ..
چیزی که الان نیاز دارم فقط دوتا باله،
که برم به دور ترین نقطهی این کره خاکی!
جایی که واقعا بتونم نفس بکشم...
جایی که بتونم برای چند ساعت هم که شده،
فراموش کنم کیم و از کجا اومدم و چه مشکلاتی دارم
من فقط میخوام برم یه جایِ دور ،
و همهی این روزارو فراموش کنم...
#هرمزگانزیبا
#بندرعباس
#ابراهیممنصفی_رامیجنوب
#چوکِبَندِر
رفت و غزلمچشمبهراهشنگرانشد
دلشوره ی ما بود، دل آرام جهان شد
در اوّل آسایش مان سقف فرو ریخت
هنگام ثمر دادن مان بود خزان شد
زخمی به گل کهنه ی ما کاشت خداوند
اینجا که رسیدیم همان زخم دهان شد
آنگاه همان زخم، همان کوره ی کوچک،
شد قلّه ی یک آه، مسیر فوران شد
با ما که نمک گیر غزل بود چنین کرد
با خلق ندانیم چه ها کرد و چنان شد
ما حسرت دلتنگی و تنهایی عشقیم
یعقوب پسر دید، زلیخا که جوان شد
جان را به تمنّای لبش بردم و نگرفت
گفتم بستان بوسه بده، گفت گران شد
یک عمر به سودای لبش سوختم و آه
روزی که لب آورد ببوسم رمضان شد
یک حافظ کهنه، دو سه تا عطر، گل سر
رفت و همه ی دلخوشی ام یک چمدان شد
با هر که نوشتیم چه ها کرد به ما گفت
مصداق همان وای به حال دگران شد...
☆☆☆
#صدایِدُهُل...
چند سال گذشت، دلِت بَرام شور نزد
صدایِ دهل خوشه؛ آره ولی از دور فقط
به ما هر چی وصله داری، پینه کن طوری نیست!!
ولی مردونگی کن، وصله یِ ناجور نزن..
چند سال گذشت و حالِ ما اینه هنوز
آخر و عاقبتِ شاهنامه غمیگنه هنوز
رویِ دوشِ من پُر از حرفای بی راهِ توئه
بار وصله هایِ ناجورِ ، تو سنگینه هنوز!!
آتیش گرفتم!! که تو سردت نشه برگرد
سکوتم، گوش آسمونو کَر کرد
چشام خاکِ بیابونا رو تَر کرد..
ببین عشق یعنی این…..
پا پیش گذاشتم؛ که بگَم عیبی نداره
برگرد، بیا خونت دوباره
هیشکی نمیخواد به روت بیاره
ببین عشق؛ یعنی این!
هر اسمی که داری؛ واسِه من اسمِ تو عشقه
هر جایی که باشی، تا اَبد جای تو اینجاست
وقتی که میرفتی، واسه من ابد بریدی..
هم حکمِ تو اینجاست هم امضایِ تو اینجاست!!
آتیش گرفتم؛ که تو سردت نشه برگرد
سکوتم گوش آسمونو کر کرد
چشام خاکِ بیابونا رو تَر کرد
ببین!! عشق یعنی این
پا پیش گذاشتم که بگم عیبی نداره
برگرد بیا خونت دوباره!
هیشکی نمیخواد به روت بیاره
ببین عشق یعنی این...
پ " ن
عجیب است ولی حقیقت دارد که زندگی یک روندِ بنا کردنِ خاطراتِ آیندهست. در این لحظهی خاص که من روبروی دریا نشستهام، دارم خاطراتی را میآفرینم که روزی برای من اندوه و نومیدی به بار خواهند آورد ..
چیزی که الان نیاز دارم فقط دوتا باله،
که برم به دور ترین نقطهی این کره خاکی!
جایی که واقعا بتونم نفس بکشم...
جایی که بتونم برای چند ساعت هم که شده،
فراموش کنم کیم و از کجا اومدم و چه مشکلاتی دارم
من فقط میخوام برم یه جایِ دور ،
و همهی این روزارو فراموش کنم...
#هرمزگانزیبا
#بندرعباس
#ابراهیممنصفی_رامیجنوب
#چوکِبَندِر
۱۰۳.۸k
۱۲ اسفند ۱۴۰۲