خیال دارم تا ابد آرزوی یک همبازی در قلب من باقی خواهد مان

خیال دارم تا ابد آرزوی یک همبازی در قلب من باقی خواهد ماند
نمیدانم منظورم را از همبازی داشتن میفهمید یا نه اما فکر میکنم ، شاید کسی که با بودن در کنارش دیگر احساس نکنم که تنهایی تنها چیزیست که میتواند مرا خوشنود کند را میتوان همبازی نامید ؛
کسی که در چمن ها زیر درخت بید مجنون به همراه من بِدَوَد و بِخَندَد ، کسی که برای جبرانِ مرگِ روز هایِ کودکی‌ام اجازه‌ء کودک بودن را به من بدهد ، طوری که من نیز از کودکی کردن در کنارش هَراس نداشته باشم ؛ کسی که در هنگامی که شب فرا رسیده است و من موهایم را در باد رها میکنم تردید نکند ، و با من به آسمان بیآیَد و به هنگام دزدیدن ستاره‌ها از اسمان و بعد دور شدن از کرانه‌اش مرا همراهی کند . کسی که در هنگام ورق زدن کتاب از او نیز پرس و جو کنم که آیا خوانشش پایان یافته یا خیر . همان کسی که در زمان نقاشی بر روی بوم همراه با من به لکه های رنگارنگ بر چهره‌مان بخندد ؛ کسی که در هنگام اشک ریختن نیز در کنارم باشد .
فکر میکنم اگر فردی اینگونه را بیابم آرزویم محقق میگردد اما همانگونه که گفتم ، فکر میکنم هیچگاه قرار نیست این آرزو برآورده شود.
دیدگاه ها (۰)

تو چه کردی با من که دیگر خاطرات خوبِمان یادم نمیآیَد.

روزی مرا خواهی دید که پشیمان شده‌ای ، سر به زیر میاندازی و خ...

به چشمانت نگاه میکردم اما اینبار این تو بودی که هیچ احساسی ا...

و بخشیدم آن هم به آسانیچرا کِه میلم به ماندنش بودنه به این چ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط