یکی بود که اسمش رفیق بود ...
مثلِ دیدن یک آشنا در غریب ترین جای جهان...
مثل حس خیسی قطرات باران روی گونه های داغ و تب دار...
مثل یک چای داغ در سرمای برف از پشت پنجره...
مثل حس یک صبح بهاری...
مثل یک هوای آفتابی با چند تکه ابر سفید...
مثل یک سیب زرد درخشان غلت زنان در یک جویبار زلال...
مثل نفس کشیدن در یک باغ سبز و پر درخت با شکوفه های بهاری...
مثل یک ساعت خواب پس از یک روز کار سخت...
مثل حس زلال و بی مثال خوش دوران کودکی ...
یکی بود که اسمش رفیق بود...
#شهیدسیدثارالله_موسوی
#شهید_سید_ثارالله_موسوی
#شهید_سید_ثارالله_موسوی_گرمارودی
#سید_ثارالله_موسوی
#ثارالله_جان
#ثارالله_موسوی
مثل حس خیسی قطرات باران روی گونه های داغ و تب دار...
مثل یک چای داغ در سرمای برف از پشت پنجره...
مثل حس یک صبح بهاری...
مثل یک هوای آفتابی با چند تکه ابر سفید...
مثل یک سیب زرد درخشان غلت زنان در یک جویبار زلال...
مثل نفس کشیدن در یک باغ سبز و پر درخت با شکوفه های بهاری...
مثل یک ساعت خواب پس از یک روز کار سخت...
مثل حس زلال و بی مثال خوش دوران کودکی ...
یکی بود که اسمش رفیق بود...
#شهیدسیدثارالله_موسوی
#شهید_سید_ثارالله_موسوی
#شهید_سید_ثارالله_موسوی_گرمارودی
#سید_ثارالله_موسوی
#ثارالله_جان
#ثارالله_موسوی
۲.۴k
۰۶ اسفند ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.