اَحلَی مِنَ العَسَل زِ لبان تو می چکد
اَحلَی مِنَ العَسَل زِ لبان تو میچکد
ای گل! زبانزد است بیان عقیدهات
نوحه شب ششم محرم به قاسم، نوجوان ۱۳ ساله دشت کربلا تعلق دارد.وقتی امام حسین(ع) سخن از شهادت یارانش به میان آورد، نوجوان سیزده ساله کربلا از عمو پرسید: عموجان آیا من نیز به فیض شهادت نائل میشوم؟ امام حسین او را به سینه چسباند و فرمود: فرزندم مرگ را چگونه میبینی؟ قاسم پاسخ داد: از عسل شیرین تر! شهادت طلبی قاسم(ع) و پا فشاری او برای رسیدن به مقصود، زیباترین الگو را برای رهروان خط سرخ شهادت رقم زد.
♦️شهد شیرین عسل♦️
.
شاید دلش مثلِ سیر و سرکه میجوشید.
آیا او هم مخاطب این صحبتها هم هست یا نه؟
او هم از مردان حساب میشود یا نه؟
او هم یار میشود یا نه؟ تکلیفش چه میشود؟
نکند که زنده باشد بعد از عمو؟
خب اگر جزء مردان نیست پس در خیمه چهکار میکرد؟
اگر جزء کشته های فردا نبود پس چرا او هم در خیمهای نشسته بود که
امام حجت را از گردن مردانش برداشت و گفتشان که از تاریکی شب استفاده کنند
و بروند به زندگیشان برسند!
زندگی؟ کدام زندگی؟! زندگیِ بدونِ عمو؟!
شاید دلش تاب نیاورد تا فردا برسد و تقدیر الهی را نظارهگر باشد.
«آیا من هم جزء کشته شدگانم؟!»
از دوسالگی که یتیم شده بود زیر دستان عمو بزرگ شده بود.
حالا دیگر جریان خونِ حسن بن علی علیهالسلام در رگهایش
و آغوش گرمِ حسین بن علی (ع) او را سیزده چهاردهساله کرده بود.
عمو و شاید بهتر بگویم پدر، جوابِ سؤال پسر را با سؤال پاسخ میگوید!
«پسرم، مرگ در نزد تو چگونه است؟»
شاید حسین (ع) میخواهد ثمره تربیتش را ببیند!
شاید دلتنگ منطق برادر شده و
میخواهد منطق حسن (ع) را در جوابِ قاسم نظارهگر باشد!
شاید هم میخواهد دلِ گرمِ اصحاب را
با جواب نوه نوجوان حیدر کرار (ع) گرمتر کند
صلابت از صدایش میبارد.
«ای عمو جان، مرگ برای من از عسل شیرینتر است.»
امام اذن میدان نمیدهد.
علیاکبر رفته و برای همیشه بازنگشته. سینهاش تنگ شده است.
با خود فکر میکند دیگر نوبتی هم که باشد نوبت اوست.
شهد شیرین شهادت قرارش را ربوده؛
اما انگار دلِ عمو رضا نمیدهد که یادگار برادر جلوی چشمانش پرپر شود.
اصرار میکند. اصرار پشت اصرار...
عمو در آغوشش میکشد!
گرمای آغوشش و اشکهای چشمانش یعنی بُرو میوه دل، بُرو.
شدت اشک زیاد میشود حسین (ع) دلتنگتر میشود شاید دلتنگ برادر.
آنقدر گریه میکنند که هر دو بیحال میشوند.
حالا دیگر وقت آماده شدن است، وقت سربلند کردن پدر پیش عمو،
وقت چشیدن شهدِ شیرین عسل ...
...
..
.
بی جهت نیست
تماماً بغلش کرده حسین
بعد ده سال
دوباره حَسنش را دادند
.
.
..
...
#حضرت_قاسم #شب_ششم #روضه
#کربلا #کربلاء #بین_الحرمین #اربعین #لبیک_یا_حسین #نجف
اَحلَی مِنَ العَسَل زِ لبان تو میچکد
ای گل! زبانزد است بیان عقیدهات
نوحه شب ششم محرم به قاسم، نوجوان ۱۳ ساله دشت کربلا تعلق دارد.وقتی امام حسین(ع) سخن از شهادت یارانش به میان آورد، نوجوان سیزده ساله کربلا از عمو پرسید: عموجان آیا من نیز به فیض شهادت نائل میشوم؟ امام حسین او را به سینه چسباند و فرمود: فرزندم مرگ را چگونه میبینی؟ قاسم پاسخ داد: از عسل شیرین تر! شهادت طلبی قاسم(ع) و پا فشاری او برای رسیدن به مقصود، زیباترین الگو را برای رهروان خط سرخ شهادت رقم زد.
♦️شهد شیرین عسل♦️
.
شاید دلش مثلِ سیر و سرکه میجوشید.
آیا او هم مخاطب این صحبتها هم هست یا نه؟
او هم از مردان حساب میشود یا نه؟
او هم یار میشود یا نه؟ تکلیفش چه میشود؟
نکند که زنده باشد بعد از عمو؟
خب اگر جزء مردان نیست پس در خیمه چهکار میکرد؟
اگر جزء کشته های فردا نبود پس چرا او هم در خیمهای نشسته بود که
امام حجت را از گردن مردانش برداشت و گفتشان که از تاریکی شب استفاده کنند
و بروند به زندگیشان برسند!
زندگی؟ کدام زندگی؟! زندگیِ بدونِ عمو؟!
شاید دلش تاب نیاورد تا فردا برسد و تقدیر الهی را نظارهگر باشد.
«آیا من هم جزء کشته شدگانم؟!»
از دوسالگی که یتیم شده بود زیر دستان عمو بزرگ شده بود.
حالا دیگر جریان خونِ حسن بن علی علیهالسلام در رگهایش
و آغوش گرمِ حسین بن علی (ع) او را سیزده چهاردهساله کرده بود.
عمو و شاید بهتر بگویم پدر، جوابِ سؤال پسر را با سؤال پاسخ میگوید!
«پسرم، مرگ در نزد تو چگونه است؟»
شاید حسین (ع) میخواهد ثمره تربیتش را ببیند!
شاید دلتنگ منطق برادر شده و
میخواهد منطق حسن (ع) را در جوابِ قاسم نظارهگر باشد!
شاید هم میخواهد دلِ گرمِ اصحاب را
با جواب نوه نوجوان حیدر کرار (ع) گرمتر کند
صلابت از صدایش میبارد.
«ای عمو جان، مرگ برای من از عسل شیرینتر است.»
امام اذن میدان نمیدهد.
علیاکبر رفته و برای همیشه بازنگشته. سینهاش تنگ شده است.
با خود فکر میکند دیگر نوبتی هم که باشد نوبت اوست.
شهد شیرین شهادت قرارش را ربوده؛
اما انگار دلِ عمو رضا نمیدهد که یادگار برادر جلوی چشمانش پرپر شود.
اصرار میکند. اصرار پشت اصرار...
عمو در آغوشش میکشد!
گرمای آغوشش و اشکهای چشمانش یعنی بُرو میوه دل، بُرو.
شدت اشک زیاد میشود حسین (ع) دلتنگتر میشود شاید دلتنگ برادر.
آنقدر گریه میکنند که هر دو بیحال میشوند.
حالا دیگر وقت آماده شدن است، وقت سربلند کردن پدر پیش عمو،
وقت چشیدن شهدِ شیرین عسل ...
...
..
.
بی جهت نیست
تماماً بغلش کرده حسین
بعد ده سال
دوباره حَسنش را دادند
.
.
..
...
#حضرت_قاسم #شب_ششم #روضه
#کربلا #کربلاء #بین_الحرمین #اربعین #لبیک_یا_حسین #نجف
۶.۹k
۲۱ تیر ۱۴۰۳