هستی چه بود قصه پر رنج و ملالی

هستی چه بود؟، قصهٔ پر رنج و ملالی

کابوس پر از وحشتی، آشفته خیالی

ای هستی من و مستی تو، افسانه‌ای غم افزا

کو فرصتی که تا لذتی بریم از شب وصالی؟

ز هستی، نصیبم بود درد بی نهایت

چنان نی، ندارم سر شکوه و شکایت

چرایی غمین، اقامت گزین به درگاه می‌فروشان

گریز از محن، چو من ساغری بزن، ساغری بنوشان!

هستی چه بود؟، قصهٔ پر رنج و ملالی

کابوس پر از وحشتی، آشفته خیالی

ای دل، چه ز جانم خواهی؟، ای غم ، ز چه جانم کاهی؟

ترسم که جهانی سوزد، از دل چو بر آرم آهی

به دلم نه هوس، نه تمنا باشد، چه کنم که جهان همه رویا باشد!

بگذر ز جهان همچون من، افشان به جهانی دامن

بزمم سیه اما سازم جمع دگران را روشن

هستی چه بود؟، قصهٔ پر رنج و ملالی

کابوس پر از وحشتی، آشفته خیالی

ای هستی من و مستی تو، افسانه‌ای غم افزا

کو فرصتی که تا لذتی بریم از شب وصالی؟


#غلامحسین_بنان
بعضی چیزها را نمی‌شود گفت.
بعضی چیزها را احساس می‌کنید.
رگ و پی شما را می‌تراشد، دل شما را آب می‌کند،
اما وقتی می‌خواهید بیان کنید می‌بینید که بی‌رنگ و جلاست.
مانند تابلوییست که شاگردی از روی کار استاد ساخته باشد. عیناً همان تابلوست؛ اما آن روح، آن چیزی که دل شما را می‌فشارد، در آن نیست.
دیدگاه ها (۰)

───┤ ♩♬♫♪♭ ├─── همه‌ی اون روزایی که بی تو گذشت کنار تو بودمو...

»───♫♫●|●♫♫───«برام هیچ حسی شبیه تو نیست ♬♫♪کنار تو درگیر آر...

استوری عاشقانهشنیدم باز سراغم رو گرفتی چی شد باز یاد این عاش...

ابرای پاییزی ♩ دلگیر من♫♥♫جوون ترای ♩ چهره ی پیر من♫♥♫چشمهای...

امشب از دولت می دفع ملالی کردیماین هم از عمر شبی بود که حالی...

پیر مردی تمام عمرش را بین بازاروکوچه سر می کردهرکسی بار در د...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط