ساعت کوکی
شاعر عاطفه محمدی
🍒🌱از همه نگاه ها گذشتم
همان زمانی که سِیرشان می کردم
و در هر کدام متوقف می شدم
و تهی درونشان سردم می کرد .
همان زمانی از همه دست ها بریدم
که حتی حرارت یک سنگ را نداشتند
و در انگشتان کرخت شده شان
اثری از انقباض محبت نبود .
از همه چیز گذشتم
در کنار یک ساحل سیمانی
و روی فرشی آسفالتی
قسم خوردم
که قلب آدمیان
یک ساعت کوکی است .🍒🌱
🍒🌱از همه نگاه ها گذشتم
همان زمانی که سِیرشان می کردم
و در هر کدام متوقف می شدم
و تهی درونشان سردم می کرد .
همان زمانی از همه دست ها بریدم
که حتی حرارت یک سنگ را نداشتند
و در انگشتان کرخت شده شان
اثری از انقباض محبت نبود .
از همه چیز گذشتم
در کنار یک ساحل سیمانی
و روی فرشی آسفالتی
قسم خوردم
که قلب آدمیان
یک ساعت کوکی است .🍒🌱
۱۳.۴k
۲۷ مرداد ۱۴۰۱