خواستم بگم با منو ببر حبس ن تو بغلت نگفتم دتر گفته ن

خواستم بگم بيا منو ببر حبس كن تو بغلت. نگفتم. دكتر گفته نگم. گفته تمرين بي حرفي كنم. گفته نگاه كنم و ساكت بمونم تا نفساي تندم دوباره آروم بشه. بهت نگفتم. هيچي نگفتم. ولي خوب بود اگه حبسم مي كردي تو بغلت. خسته ام خيلي. خوابم نميبره شب ها. اگه خوابم ببره خواب مي بينم موهاتو ريختي رو صورتت ميخندي. نميشه كه. نميشه. راست ميگه دكتر. هيچي نگفتن بهتره از نصفه گفتن. زياد بخند، زياد برقص ماهي جان. همين ديگه. همين.... .
#وروجک_لکستان
دیدگاه ها (۶)

ویران شدن تنها برای یک خانه اتفاق نمی‌افتدمن فرو ریختن یک نف...

یادته من از تتلو خوشم نیومد بخاطر تو آهنگاشو گوش میدادمحرفای...

یکسال از اومدنم به اینجا گذشت دقیق ۱۳۹۹/۱۲/۲۴رفقای پیدا کرد...

اگر ماندنتان حال حای یک نفر را خوب میکند بمانید؛اگر خندیدنتا...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط