آسمان کربلا رنگ خون گرفت و از زیر هر سنگی خون جاری شد،،دل
آسمان کربلا رنگ خون گرفت و از زیر هر سنگی خون جاری شد،،دلبر و لیلای خدا را در نهایت غربت،،سر از تن جدا کردند و این شروع مصیبت تازه ای بود
صالح بن عبدالله مى گويد: موقعى كه خيمه ها را آتش زدند و اهل بيت عليهم السلام رو به صحرا پا به فرار نهادند ،، دخترى كوچك به نظرم آمد كه گوشه ی جامه اش آتش گرفته ،، سراسيمه مى گريست و به اطراف مى دويد و اشك مى ريخت ،، مرا به حالت او رحم آمد و قلبم به درد آمد ،، به نزد او تاختم تا آتش جامه اش را فرو نشانم ،، همين كه صداى سُم اسب مرا شنيد اضطرابش بيشتر شد ،، گفتم : اى دختر ، نترس ، قصد آزارت ندارم
به ناچار با ترس ايستاد ،، از اسب پياده شدم و آتش جامه اش را خاموش نمودم و او را دلدارى دادم ،، يكمرتبه فرمود: اى مرد ، لبهايم از شدت عطش كبود شده ، يك جرعه آب به من بده ،، از شنيدن اين كلام رقتى تمام به من دست داده ظرفى پر از آب به او دادم ،، آب را گرفت و آهى كشيد و آهسته رو به راه نهاد ،، پرسيدم : عزم كجا دارى ؟ فرمود: پدر و خواهرم از من تشنه تر هستند ،، گفتم مترس ، زمان منع آب گذشت ، شما بنوشيد گفت : اى مرد سوالى دارم ، بابايم حسين عليه السلام تشنه بود ، آيا آبش دادند يا نه ! گفتم : اى دختر نه والله ، تا دم آخر مى فرمود: جرعه ای آب به من بدهيد ، ولى نه تنها كسى او را آبش نداد بلكه جوابش را هم ندادند
وقتى كه آن دختر اين سخن را از من شنيد ، آب را نياشاميد و گفت : پس من هم نمیخورم
بعضى از بزرگان مى گويند اسم او حضرت رقيه خاتون عليه السلام بوده است
📚حضرت رقيه عليهاالسلام شيخ على فلسفى ص 13
📚مفاتیح الغیبِ ابن جوزی
#اللهمعجللولیکالفرج
#دلبرِحسین
#شاهزادهیقلبها
#رقیهخاتون
#مرجععالیقدرعشاق
#مواسات
#أناکلبالرقیه⛓️
#ولادتحضرترقیه
صالح بن عبدالله مى گويد: موقعى كه خيمه ها را آتش زدند و اهل بيت عليهم السلام رو به صحرا پا به فرار نهادند ،، دخترى كوچك به نظرم آمد كه گوشه ی جامه اش آتش گرفته ،، سراسيمه مى گريست و به اطراف مى دويد و اشك مى ريخت ،، مرا به حالت او رحم آمد و قلبم به درد آمد ،، به نزد او تاختم تا آتش جامه اش را فرو نشانم ،، همين كه صداى سُم اسب مرا شنيد اضطرابش بيشتر شد ،، گفتم : اى دختر ، نترس ، قصد آزارت ندارم
به ناچار با ترس ايستاد ،، از اسب پياده شدم و آتش جامه اش را خاموش نمودم و او را دلدارى دادم ،، يكمرتبه فرمود: اى مرد ، لبهايم از شدت عطش كبود شده ، يك جرعه آب به من بده ،، از شنيدن اين كلام رقتى تمام به من دست داده ظرفى پر از آب به او دادم ،، آب را گرفت و آهى كشيد و آهسته رو به راه نهاد ،، پرسيدم : عزم كجا دارى ؟ فرمود: پدر و خواهرم از من تشنه تر هستند ،، گفتم مترس ، زمان منع آب گذشت ، شما بنوشيد گفت : اى مرد سوالى دارم ، بابايم حسين عليه السلام تشنه بود ، آيا آبش دادند يا نه ! گفتم : اى دختر نه والله ، تا دم آخر مى فرمود: جرعه ای آب به من بدهيد ، ولى نه تنها كسى او را آبش نداد بلكه جوابش را هم ندادند
وقتى كه آن دختر اين سخن را از من شنيد ، آب را نياشاميد و گفت : پس من هم نمیخورم
بعضى از بزرگان مى گويند اسم او حضرت رقيه خاتون عليه السلام بوده است
📚حضرت رقيه عليهاالسلام شيخ على فلسفى ص 13
📚مفاتیح الغیبِ ابن جوزی
#اللهمعجللولیکالفرج
#دلبرِحسین
#شاهزادهیقلبها
#رقیهخاتون
#مرجععالیقدرعشاق
#مواسات
#أناکلبالرقیه⛓️
#ولادتحضرترقیه
۴.۰k
۱۹ اسفند ۱۴۰۱