یک دانه سیگار دارم و هزار معمای لاینحل
یک دانه سیگار دارم و هزار معمای لاینحل
هر چه زمان داشتم دادم و به جاش
یه ساعت سوئیسی خریدم.
بندش طلا
رنگش وسترن
دیگه زمان بی زمان
هشتِ شب خواب
هشتِ صبح اداره.
هر چه داشتم دادم و به جاش
یه جفت کفش ملی گرفتم
چکمه ست لامصب!
تو برقشون مو را از ماست می کشم.
دیگه راه، بی راه
هشتِ شب اتاق خواب
هشتِ صبح اتاق کار.
نیمه سیگاری دارم و هزار معمای لاینحل
دق خیالم گوساله گلدانی است
که پوزه اش به پستان آفتاب نمی رسد
لامپ در منطق روشن مکررش
طرح تنیدن تار بر جارو را
در ذهنِ عنکبوت
مغشوش می کند
و مربای آلبالو در یخچال
کافر می شود به آئین انجماد.
فِرّ، معجزه ای است
در چشمِ جغدِ خمره ی خالی شراب
که آنی
ماهی و مرغ را جزغاله می کند.
و رادیو دالان مخوفی است
که در ظلماتش
مادرانِ قهرمان، بر کفش های بی صاحب بچه هایشان می گریند.
ته سیگاری دارم و هزار معمای لاینحل…
🎙#حسین_پناهی
📕
هر چه زمان داشتم دادم و به جاش
یه ساعت سوئیسی خریدم.
بندش طلا
رنگش وسترن
دیگه زمان بی زمان
هشتِ شب خواب
هشتِ صبح اداره.
هر چه داشتم دادم و به جاش
یه جفت کفش ملی گرفتم
چکمه ست لامصب!
تو برقشون مو را از ماست می کشم.
دیگه راه، بی راه
هشتِ شب اتاق خواب
هشتِ صبح اتاق کار.
نیمه سیگاری دارم و هزار معمای لاینحل
دق خیالم گوساله گلدانی است
که پوزه اش به پستان آفتاب نمی رسد
لامپ در منطق روشن مکررش
طرح تنیدن تار بر جارو را
در ذهنِ عنکبوت
مغشوش می کند
و مربای آلبالو در یخچال
کافر می شود به آئین انجماد.
فِرّ، معجزه ای است
در چشمِ جغدِ خمره ی خالی شراب
که آنی
ماهی و مرغ را جزغاله می کند.
و رادیو دالان مخوفی است
که در ظلماتش
مادرانِ قهرمان، بر کفش های بی صاحب بچه هایشان می گریند.
ته سیگاری دارم و هزار معمای لاینحل…
🎙#حسین_پناهی
📕
۸.۷k
۲۵ آذر ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.