عاقبتم گره خورد؛ با فتنه ی زیبارویی مانند فرخ لقا
عاقبتم گره خورد؛ با فتنه ی زیبارویی مانند فرخ لقا
که در بارگاه هیچ پادشاهی، مانند او نیست!
عاقبتم گره خورد؛ با فتنه ی یک ارمنی! یک گبر!
که هر ساعت به یک شکل؛ مرا عذاب می دهد
این نفس های آخرم است
به زودی دنیا را وداع می گویم…
و فقط دعای یاسین توست
که می تواند روح مرا آرام کند
دعای یاسین مرگ من؛ تنها نام توست
نخِ کفنِ من؛ زلف پریشان توست
ای قبله ی من! به قامت همچون سروت قسم!
به عشق و وفای زودگذرت، قسم!
دوریت مرا کشت!
نفسم دارد بند می آید…
دنیایم به آخر رسیده…
نگذار که بی کس بمیرم…
پیر شدم از قول و قرارهایی؛ که گذاشتی و عمل نکردی
همچنین از بلبلان فصل بهارت
به یاد تو، یک نهال کاشتم
آنقدر دیر آمدی؛ که آن نهال تبدیل به یک درخت شده
می ترسم که دوری ات؛ برای من عادت شود
که دیدار من و تو؛ به قیامت بیفتد
یک تار از موهایت را، درون کفنم بینداز
مبادا که روز قیامت؛ فراموشت کنم
که در بارگاه هیچ پادشاهی، مانند او نیست!
عاقبتم گره خورد؛ با فتنه ی یک ارمنی! یک گبر!
که هر ساعت به یک شکل؛ مرا عذاب می دهد
این نفس های آخرم است
به زودی دنیا را وداع می گویم…
و فقط دعای یاسین توست
که می تواند روح مرا آرام کند
دعای یاسین مرگ من؛ تنها نام توست
نخِ کفنِ من؛ زلف پریشان توست
ای قبله ی من! به قامت همچون سروت قسم!
به عشق و وفای زودگذرت، قسم!
دوریت مرا کشت!
نفسم دارد بند می آید…
دنیایم به آخر رسیده…
نگذار که بی کس بمیرم…
پیر شدم از قول و قرارهایی؛ که گذاشتی و عمل نکردی
همچنین از بلبلان فصل بهارت
به یاد تو، یک نهال کاشتم
آنقدر دیر آمدی؛ که آن نهال تبدیل به یک درخت شده
می ترسم که دوری ات؛ برای من عادت شود
که دیدار من و تو؛ به قیامت بیفتد
یک تار از موهایت را، درون کفنم بینداز
مبادا که روز قیامت؛ فراموشت کنم
۱۰.۱k
۱۵ فروردین ۱۴۰۱