مرهمِ دردِ خیره شدن هات
#مرهمِ_دردِ_خیره_شدن_هات
نه حرفهای من بود
نه دستانم
نیست در من، جعبهی کوچکی
که الفبایی بر آن
شکلِ خیره شدنِ تو را به خود گرفته باشد
هر خیره شدنت، تیلهای را از کودکیام، کَم
وَ کوهی را از سوز خالی میکند
دهانم، دهانهی آتشفشان
تنم، حالتِ ناشناختهای از سوختگی
چه ناشیانه میمیریم،
تو در خیره شدنهای هر روز
من در آغوشِ سکوتِ شبها...
نه حرفهای من بود
نه دستانم
نیست در من، جعبهی کوچکی
که الفبایی بر آن
شکلِ خیره شدنِ تو را به خود گرفته باشد
هر خیره شدنت، تیلهای را از کودکیام، کَم
وَ کوهی را از سوز خالی میکند
دهانم، دهانهی آتشفشان
تنم، حالتِ ناشناختهای از سوختگی
چه ناشیانه میمیریم،
تو در خیره شدنهای هر روز
من در آغوشِ سکوتِ شبها...
۵.۳k
۱۴ خرداد ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.