گریه های حضرت اباعبدالله الحسین علیه السلام در کربلا
۱. میخواهد روانه شود دختر کوچکی از او به جامهاش میچسبد و عرض میکند: اندکی توقف کن تا توشهای از تو برگیرم که این وداع آخر است و دست و پای او را ببوسد. امام (ع) او را به دامان گرفت، گریست و اشک خود را با آستین پاک نموده فرمود:
سیطول بعدی یا سکینۀ فاعلمی منک البکاء اذ الحمام دهانی.
«ای سکینه، بدان که بعد از من گریههای طولانی برایت هست آنگاهکه مرگ من فرارسد.»

۲. هنگامیکه کنار بدن برادرش حضرت عباس آمد، دید بر خاک افتاده مشک سوراخ شده در یک طرف و دستهای قطع شده هر یک در یک طرف، پس گریۀ شدیدی نمود.
۳. آنگاهکه کنار جسد قاسم تشریف آورد
۴. وقتیکه قاسم اراده جنگ نمود، او را در بغل کشید و آنقدر گریست که غش کرد
۵. وقتیکه پسرش علیاکبر به میدان رفت، اشکش جاری شد، محاسن شریفش را به روی دست گرفت، سر به آسمان کرده، مناجات نمود
۶. وقتیکه خواهرش زینب را از گریه و جزع تسلی میداد، در آن حال گریه بر خودش غالب شد و قطرات اشک از چشمش فروریخت.
سیطول بعدی یا سکینۀ فاعلمی منک البکاء اذ الحمام دهانی.
«ای سکینه، بدان که بعد از من گریههای طولانی برایت هست آنگاهکه مرگ من فرارسد.»

۲. هنگامیکه کنار بدن برادرش حضرت عباس آمد، دید بر خاک افتاده مشک سوراخ شده در یک طرف و دستهای قطع شده هر یک در یک طرف، پس گریۀ شدیدی نمود.
۳. آنگاهکه کنار جسد قاسم تشریف آورد
۴. وقتیکه قاسم اراده جنگ نمود، او را در بغل کشید و آنقدر گریست که غش کرد
۵. وقتیکه پسرش علیاکبر به میدان رفت، اشکش جاری شد، محاسن شریفش را به روی دست گرفت، سر به آسمان کرده، مناجات نمود
۶. وقتیکه خواهرش زینب را از گریه و جزع تسلی میداد، در آن حال گریه بر خودش غالب شد و قطرات اشک از چشمش فروریخت.
۴.۵k
۲۱ مرداد ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.