گفتی ز ناز بیش مرنجان مرا برو

گفتی ز ناز بیش مرنجان مرا برو
آن گفتنت که بیش مرنجانم آرزوست

و آن دفع گفتنت که برو شه به خانه نیست
و آن ناز و باز تندی دربانم آرزوست

بالله که شهر بی تو مرا حبس می‌شود
آوارگی و کوه و بیابانم آرزوست

زین خلق پر شکایت گریان شدم ملول
آن های و هوی و نعره مستانم آرزوست

یک دست جام باده و یک دست زلف یار
رقصی چنین میانه میدانم آرزوست

🎙"شاملو"
دیدگاه ها (۲)

چرا آدما پیر میشین ...؟هنوز کلاس اول نرفته باید بپریمآخر پی...

قندخون مادربزرگ بالاست !دلش اما همیشه شور میزندبرای ما ...اش...

سلام، خداحافظ!چيز تازه اگر يافتيد،بر اين دو اضافه كنيد،تا بل...

خدایا كفر نمی گویم؛پریشانمچه می‌خواهی‌ تو از جانم؟مرا بی ‌آن...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط