بیچاره دل هیچ ندید از گذار عمر

بیچاره دل هیچ ندید از گذار عمر
حضرت حافظ
روزگاریست که دل چهره مقصود ندید
حضرت حافظ
در آرزوی خاک در یار سوختیم / یاد آور ای صبا که نکردی حمایتی
بوی دل کباب من آفاق را گرفت / این آتش درون بکند هم سرایتی
حضرت حافظ
چرخ برهم زنم ار غیرِ مرادم گردد
من نه آنم که زبونی کشَم از چرخِ فلک
حضرت حافظ
حافظ نهادِ نیکِ تو کامت بر آورد
جان‌ها فدایِ مردمِ نیکو نهاد باد
حضرت حافظ
شکرِ خدا که هر چه طلب کردم از خدا
بر مُنتهایِ همتِ خود کامران شدم
حضرت حافظ
هر گنج سعادت که خدا داد به حافظ
از یمن دعای شب و ورد سحری بود
حضرت حافظ
صبح‌خیزی و سلامت طلبی چون حافظ / هر چه کردم همه از دولتِ قرآن کردم
گر به دیوانِ غزل صدرنشینم چه عجب / سال‌ها بندگیِ صاحبِ دیوان کردم
حضرت حافظ
جهان به کامِ من اکنون شود که دورِ زمان
مرا به بندگیِ خواجهٔ جهان انداخت
#حضرت_حافظ
دیدگاه ها (۰)

عالمی خواهم از این عالم به درتا به کام دل کنم خاکی به سر#شیخ...

خصلتی و رذیلتی شوم تر و خواتر از حسادت و حسد ورزیدن در عالم ...

غم بی حاصلی خویش نخوردی یک بارچند در فکر زمین و غم حاصل باشی...

بیچاره دل که هیچ ندید از گذار عمر#حضرت_حافظ روزگاریست که دل ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط