برای تو مینویسم🐦💙🌹🌌🙌
هيچكس نميتواند غروب خورشيدي كه با هم میبینیم آرامشي كه كنارت دارم و آنطور كه تو نگاهم ميكني و آن گونه که مرانوررراااااّّّممم میخوانی را به من هديه دهد.
من همه اين زيبايی ها را با تو تجربه كردم.
تو از راه رسيدي و من حكمت تمام سختيهايي كه كشيده بودم را فهميدم.
تو براي رهايي من از اسارتي كه خودم ساخته بودم آمدي و مرا دوباره با جهان آشتي دادي و فهميدم عشق يعني آزادي و اين درسي بود كه سالها براي فهميدنش رنج كشيدم...
میشود بگویم چگونه در زهرمارترین دورهی بشر، از مرگ و تباهی و جدل پناه میبرم به تو، ای دین تازهی مهربان. که تو دقایق بعد از اذان موذنزاده ای ، و دقایق بعد از آواز شجریانی، و دقایق بعد از دعای پدربزرگی وقتی سر سجاده چشمهایش خیس می شد و الهی العفو می گفت.
می شود بگویم تو چطور در سادگی و شکوه و آرامش، وقتی حتی هیچ کاری نمی کنی جز با لبخند به دنیا نگاه کردن، چطور تمام معابد دنیایی به تنهایی. می شود بنویسم که ماه نو تویی، وقتی تاریک ترین شبهای کوهستان را نیمه روشن می کنی تا من از یاد نبرم تاریکی یعنی نبودن نور، و تا تو هستی من تاریک نخواهم شد.
میشود بگویم چطور مرا که در ایستگاه قطار متروک جا ماندهبودم پیدا کردی و در چمدانت گذاشتی و بردی تا قله های آبی بدنت. و یادم دادی علاقه رنج ندارد، شور دارد و شوریدگی علاقه اسمش دیوانگی نیست، اسم محترم و بزرگ و متبرکی دارد: شفا
📌مولانا:پس زخم هایمان چه
شمس: نور از میان همین زخم ها وارد می شود...
#به_وقت_سیزدهم_فروردین
#از_من_برای_بهترینم
#جاودانگی
#عشق
#نورااا_سادات
#مجتمع_قو
#متل_قو
#کپی_ممنوع
.
من همه اين زيبايی ها را با تو تجربه كردم.
تو از راه رسيدي و من حكمت تمام سختيهايي كه كشيده بودم را فهميدم.
تو براي رهايي من از اسارتي كه خودم ساخته بودم آمدي و مرا دوباره با جهان آشتي دادي و فهميدم عشق يعني آزادي و اين درسي بود كه سالها براي فهميدنش رنج كشيدم...
میشود بگویم چگونه در زهرمارترین دورهی بشر، از مرگ و تباهی و جدل پناه میبرم به تو، ای دین تازهی مهربان. که تو دقایق بعد از اذان موذنزاده ای ، و دقایق بعد از آواز شجریانی، و دقایق بعد از دعای پدربزرگی وقتی سر سجاده چشمهایش خیس می شد و الهی العفو می گفت.
می شود بگویم تو چطور در سادگی و شکوه و آرامش، وقتی حتی هیچ کاری نمی کنی جز با لبخند به دنیا نگاه کردن، چطور تمام معابد دنیایی به تنهایی. می شود بنویسم که ماه نو تویی، وقتی تاریک ترین شبهای کوهستان را نیمه روشن می کنی تا من از یاد نبرم تاریکی یعنی نبودن نور، و تا تو هستی من تاریک نخواهم شد.
میشود بگویم چطور مرا که در ایستگاه قطار متروک جا ماندهبودم پیدا کردی و در چمدانت گذاشتی و بردی تا قله های آبی بدنت. و یادم دادی علاقه رنج ندارد، شور دارد و شوریدگی علاقه اسمش دیوانگی نیست، اسم محترم و بزرگ و متبرکی دارد: شفا
📌مولانا:پس زخم هایمان چه
شمس: نور از میان همین زخم ها وارد می شود...
#به_وقت_سیزدهم_فروردین
#از_من_برای_بهترینم
#جاودانگی
#عشق
#نورااا_سادات
#مجتمع_قو
#متل_قو
#کپی_ممنوع
.
۱۷۴.۰k
۱۴ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۵۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.