اشکهات رو گونه هات میره

اشکهات رو گونه هات میره
بغل میکنی خودتو ...

من آدم بدی نبودم ،اما سالها عمرم تلف شد برای اینکه بگم‌‌
بدنیستم ،مدام تلاش کردم وتلاش کردم بی اینکه هیچ موفقیتی داشته باشم ،سالها عمرم تلف شد و چیزهایی رو از دست دادم که برگشتشون تقریبا محاله غافل از اینکه گیریم موفق شدی با اینهمه نداشته ها میخواهی چیکار کنی
بهش چی بگی ،بگی بخاطر تو همه رو از دست دادم ،بگی بهم فرصت بده درستش میکنم ،بگی شاید بلیطمون برنده بشه ووووو...
هرگز به این قسمت رابطه که مهمارین قسمتش هم هست فکرنکرده بودم ،من چیکار کردم با خودم وزندگیم چطور خودمو به اتش کشوندم ونابود کردم چه شبهایی که محتاج یک شبخیر بودم وچه رورهایی که نیازمند یک صبح بخیر ،،،
ادمها چقدر شبیه حرفهاشون نیستن مگه من چی میخواستم
اینکه برای رفع سوتفاهمها کمی باهم‌ حرف بزنیم اینکه اگر من دچار اشتباه شده ام متوجه ام کنه تا بدونم مخاطبش نیستم
اونقدر در استرس واضطراب ودلهره ونگرانی این سالهای من گذشت که امروز به این دردمبتلا شدم شایدم همه رابطه ها اینطوریند ومن توقع زیادی داشتم ...
چرا باید بااینهمه دلتنگی و دلمردگی یکسالو تمام کنم وباهمین حال به استقبال سال جدید برم
..