---
---
چه لیگی را بردیم... باور میکنی پسر؟ فکر همه جا را کرده بودند. مدیران مدبرمان را که خانهنشین کرده بودند، برانکو را.. آن معمار بزرگمان را چنان کارد به استخوانش رسانده بودند تا برود. توسط مدیران جدید پیغامش داده بودند این دیگر سال آخر بود، فصل بعد اگر آسمان به زمین بیاید قهرمانی بر تیمت حرام است.. اما آسمان به زمین آمد.. باور میکنی پسر؟
چنان برنامهای برایمان چیده بودند که هیچ شانسی نداشته باشیم. تیمی که مربیاش عوض شده باید در گام اول به جنگ همه حریفان اصلی میرفت؛ به جنگ همه آنهایی که مربیشان ثابت مانده و تیمشان تقویت شده بود. فکر کوچکترین جزئیات را کرده بودند. اینکه در یک فصل کامل فقط در دو جمعه میزبان باشیم و رقیبان اصلیمان هفت و هشت بار در جمعهها میزبان بودند... اینها فقط از یک اتاق فکری شیطانی برمیآمد.. اما شیاطین هم حریفمان نشدند.. باور میکنی پسر؟
اینها کم بود. محرومیتها را هم به جانمان انداختند.. یک بازی در میان بیرو و یکی از دفاعها را محروم کردند.. به بهانههای خندهدار و واهی.. تا آخر به آنچه میخواستند رسیدند. از سه بازی شش امتیازی با تراکتور، سپاهان و شهرخودرو صفر امتیاز گرفتیم. عدم شناخت کادر فنی هم مزید بر علت شد. چقدر گفتیم و نوشتیم احمد در هافبک دفاعی تنهاست! تا ربیعخواه یا کمال کنارش آمدند و روزنهها بسته و باختها تمام شد. در دربی هم برایمان آش بدی پخته بودند اما پنالتی بادآوردهشان گل نشد و مهاجم کمسن و سالمان داغدارشان کرد.. باور میکنی پسر؟
بین کالدرون و باشگاه را چنان شکرآب کرده بودند تا آخر بخاطر پنج روز دیرکرد حقوق برود، آنهم دو روز مانده به شروع نیمفصل. باید به پایان سلام میکردیم. اما یحیای تعمید دهنده آمد و غسل تعمیدمان داد. از تمام مسابقات شش امتیازی دور رفت که باخته بودیم امتیاز کامل را گرفتیم.. باور میکنی پسر؟
وقتی دستشان از همه جا کوتاه شد با حربه کرونا خواستند کلا زیر میز بازی بزنند و لیگ را تعطیل کنند.. اما سرپرست و مربی و بازیکنمان جان برکف و نترس محکم ایستادند. گفتند جان میدهیم اما جام هرگز.. حریفان ترسان و لرزان به سر میز برگشتند. پرسپولیس اما محکم و مقتدر آنقدر امتیاز گرفت که زودتر از هرسال قهرمان شد. آنهم تیمی بدون مدیر و با هیات مدیرهای درگیر جنگ داخلی.. باور میکنی پسر؟
حالا امروز باز آن جام زرین روی دستان سیدجلال بالا رفت تا روحمان به پرواز در بیاید. این معجزه از دعاهای دل شکسته و جگر سوخته ما بود. مایی که هیچ نداشتیم جز این تیمی که انگار پاسخ همه نداشتههایمان بود. تا آخرش باز قهرمان شدیم.. باور میکنی پسر؟ ✍#فیک_استار
چه لیگی را بردیم... باور میکنی پسر؟ فکر همه جا را کرده بودند. مدیران مدبرمان را که خانهنشین کرده بودند، برانکو را.. آن معمار بزرگمان را چنان کارد به استخوانش رسانده بودند تا برود. توسط مدیران جدید پیغامش داده بودند این دیگر سال آخر بود، فصل بعد اگر آسمان به زمین بیاید قهرمانی بر تیمت حرام است.. اما آسمان به زمین آمد.. باور میکنی پسر؟
چنان برنامهای برایمان چیده بودند که هیچ شانسی نداشته باشیم. تیمی که مربیاش عوض شده باید در گام اول به جنگ همه حریفان اصلی میرفت؛ به جنگ همه آنهایی که مربیشان ثابت مانده و تیمشان تقویت شده بود. فکر کوچکترین جزئیات را کرده بودند. اینکه در یک فصل کامل فقط در دو جمعه میزبان باشیم و رقیبان اصلیمان هفت و هشت بار در جمعهها میزبان بودند... اینها فقط از یک اتاق فکری شیطانی برمیآمد.. اما شیاطین هم حریفمان نشدند.. باور میکنی پسر؟
اینها کم بود. محرومیتها را هم به جانمان انداختند.. یک بازی در میان بیرو و یکی از دفاعها را محروم کردند.. به بهانههای خندهدار و واهی.. تا آخر به آنچه میخواستند رسیدند. از سه بازی شش امتیازی با تراکتور، سپاهان و شهرخودرو صفر امتیاز گرفتیم. عدم شناخت کادر فنی هم مزید بر علت شد. چقدر گفتیم و نوشتیم احمد در هافبک دفاعی تنهاست! تا ربیعخواه یا کمال کنارش آمدند و روزنهها بسته و باختها تمام شد. در دربی هم برایمان آش بدی پخته بودند اما پنالتی بادآوردهشان گل نشد و مهاجم کمسن و سالمان داغدارشان کرد.. باور میکنی پسر؟
بین کالدرون و باشگاه را چنان شکرآب کرده بودند تا آخر بخاطر پنج روز دیرکرد حقوق برود، آنهم دو روز مانده به شروع نیمفصل. باید به پایان سلام میکردیم. اما یحیای تعمید دهنده آمد و غسل تعمیدمان داد. از تمام مسابقات شش امتیازی دور رفت که باخته بودیم امتیاز کامل را گرفتیم.. باور میکنی پسر؟
وقتی دستشان از همه جا کوتاه شد با حربه کرونا خواستند کلا زیر میز بازی بزنند و لیگ را تعطیل کنند.. اما سرپرست و مربی و بازیکنمان جان برکف و نترس محکم ایستادند. گفتند جان میدهیم اما جام هرگز.. حریفان ترسان و لرزان به سر میز برگشتند. پرسپولیس اما محکم و مقتدر آنقدر امتیاز گرفت که زودتر از هرسال قهرمان شد. آنهم تیمی بدون مدیر و با هیات مدیرهای درگیر جنگ داخلی.. باور میکنی پسر؟
حالا امروز باز آن جام زرین روی دستان سیدجلال بالا رفت تا روحمان به پرواز در بیاید. این معجزه از دعاهای دل شکسته و جگر سوخته ما بود. مایی که هیچ نداشتیم جز این تیمی که انگار پاسخ همه نداشتههایمان بود. تا آخرش باز قهرمان شدیم.. باور میکنی پسر؟ ✍#فیک_استار
۳.۴k
۱۸ مرداد ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.