میترسُم از این کشور خوسیده ی خوشبخت
میترسُم از این کشور خوسیده ی خوشبخت
بیدار بشُم این طرف مرز نباشی
تو خو زمین باشُم و بارونی و گندم
بیدار بشُم اما کشاورز نباشی
میترسُم از اینجا بری و خونه بُرُمبه
له شُم تو به معماری آوار بخندی
آواره بشُم مملکتُم دست تو باشه
هیهات اگر ارتش موهاتِ نبندی
دیوانه چو دیوانه ببیند خوشش آید
میترسُم از اون لحظه که دیوونه نباشی
هی پست کنُم عمر عزیزُم در خونه ت
یک عمر کسی در بزنه خونه نباشی
بیدار بشُم این طرف مرز نباشی
تو خو زمین باشُم و بارونی و گندم
بیدار بشُم اما کشاورز نباشی
میترسُم از اینجا بری و خونه بُرُمبه
له شُم تو به معماری آوار بخندی
آواره بشُم مملکتُم دست تو باشه
هیهات اگر ارتش موهاتِ نبندی
دیوانه چو دیوانه ببیند خوشش آید
میترسُم از اون لحظه که دیوونه نباشی
هی پست کنُم عمر عزیزُم در خونه ت
یک عمر کسی در بزنه خونه نباشی
۴.۱k
۰۳ آبان ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.