هیچوقت آواز دلتنگی گلبرگ را برای باران شنیده ای؟

هیچوقت آواز دلتنگی گلبرگ را برای باران شنیده ای؟
دلتنگی شقایق در آن دشت های بلورین چه؟؟
یا دلتنگی شاپرک برای بهار؟؟
دلتنگی ..
یعنی دلی که تنگ میشود
یا دلی که از خون پردرد میشود؟؟
اصلا تا حالا معنی دلتنگی را پرسیده ای؟؟
سر هیچ رودخانه ای آواز دوستداشتن سر داده ای؟؟
من روزهاست در سکوتم دلتنگم
مثل همان انتظار گلبرگ
مثل همان شقایق رو به دشت های بی رنگ
دلتنگم
مثل همان شاپرک بی درد ...بی رنگ
با آنکه بارها معنای دلتنگی را پرسیده ام
اما هنوز دلتنگم..هر روز پر دردم ...
انگار من هم چون گلبرگ ...
چون شقایق ...
چون نیاز ماهی به آب ...
درقایق
داستان دلتنگی ام را با خود به گور میبرم
آوازش راباخود به گور خواهم برد