دلبند من

دلبند من
گآهی درون شهر قدم میزنم
و آدم هآیی را می‌بینم که متفآوت با دیگری هستند.
بعضی هآیشآن خوشحآلند،بعضی هآ نآرآحت
بعضی ها حسی درون چشمآنشآن نیست فقط دآرند راه می‌روند.
گآهی با خود میگویم اگر من و تو اکنون کنآر هم
بودیم چه می‌کردیم و چه می‌شد.
دیدگاه ها (۰)

‌ ‌ ‌ ‌‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌‌ ‌ ‌ ‌م‍ـ ـ‍ن هنؤز تو رٱ در رویأهایم ‍م...

‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ وجؤد ِ یخ زدۀ

"میلیون ها دلیل برای رها کردنت وجودداره اما قلبم اینو متوجه ...

‍ او꯭ سخن مي‌‍گفت و من ‍꯭م꯭اتِ چشمانش ‍ ‍..

میخواهم در دنیای آرامش غیر درکی خودم غرق بشوم ،چشمانم را ببن...

boundary of the flamespart 2کلاهی که به شنل بلندش وصل بود ر...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط