لشک و لبخند
🍒🌱جویباری بودم از آواز و اشک
کاخرم دریا به کامِ خود کشید
نغمه خوان رفتم به سویِ او... ولی
او به خود می تافت مهرم را ندید
موج می خندید و با هر خنده ای
صد سرودِ تازه می آمد پدید
در شتابِ شادِ خود دریایِ مست
نقشهایِ دلربا می زد بر آب
باغهایِ واژگون می آفرید
مویه کردم گیسوان کندم عبث
اشک من دامانِ او را تر نکرد
واندر آن هنگامه بانگم ناشنید
روزگاری رفت و آب از سر گذشت
جانِ من با جانِ دریا جفت شد
پرده ها یک یک به چشمانم درید
در سرودِ موج هایِ نغره زن
هرچه دیدم جویبارِ مویه بود
فاش می دیدم که از لبخندِ بحر
قطره قطره اشک هایم می چکید
تا ببینم خنده یِ امواج را
تا سرودِ بحرها را بشنوم
من ازین پس بیشتر خواهم گریست
من ازین پس پیشتر خواهم دوید 🌱🍒
#سیاوش_کسرایی
کاخرم دریا به کامِ خود کشید
نغمه خوان رفتم به سویِ او... ولی
او به خود می تافت مهرم را ندید
موج می خندید و با هر خنده ای
صد سرودِ تازه می آمد پدید
در شتابِ شادِ خود دریایِ مست
نقشهایِ دلربا می زد بر آب
باغهایِ واژگون می آفرید
مویه کردم گیسوان کندم عبث
اشک من دامانِ او را تر نکرد
واندر آن هنگامه بانگم ناشنید
روزگاری رفت و آب از سر گذشت
جانِ من با جانِ دریا جفت شد
پرده ها یک یک به چشمانم درید
در سرودِ موج هایِ نغره زن
هرچه دیدم جویبارِ مویه بود
فاش می دیدم که از لبخندِ بحر
قطره قطره اشک هایم می چکید
تا ببینم خنده یِ امواج را
تا سرودِ بحرها را بشنوم
من ازین پس بیشتر خواهم گریست
من ازین پس پیشتر خواهم دوید 🌱🍒
#سیاوش_کسرایی
۱۴.۸k
۳۱ شهریور ۱۴۰۱