❈﷽❈
❈﷽❈
❤️از پیچ کوچه که داخل شد، حسین را دید که با دوستانش بازی می کرد. دستش را باز کرد تا او را بگیرد، ناز کرد و دوید، این طرف، آن طرف... محمد خندید و بیشتر دنبالش راه رفت.
💔کمی بعد حسین خودش را به آغوش او انداخت، محمد روبرویش نشست، یک دست را زیر چانه او گذاشت و با دست دیگرش سرش را بالا آورد، خوب نگاهش کرد. دلش آرام نگرفت یک دلِ سیر بوسه بارانش کرد...
👌رو به دوستان حسین و همراهان خودش گفت:
«حسین از من است و من از حسین... خدا دوست دارد کسی را که حسین را دوست دارد.»
❤️ای مهربان! به کودکی های حسین ات، ما را در این محرم به راه و روش خودت نزدیک تر کن.
پ ن: چقدر مرور خاطرات خانوادگی تان با دل ما می سازد، حالمان را خوب می کند و قلب را نرم... اللهم صل علی فاطمه و ابیها و بعلها و بنیها...
❤️از پیچ کوچه که داخل شد، حسین را دید که با دوستانش بازی می کرد. دستش را باز کرد تا او را بگیرد، ناز کرد و دوید، این طرف، آن طرف... محمد خندید و بیشتر دنبالش راه رفت.
💔کمی بعد حسین خودش را به آغوش او انداخت، محمد روبرویش نشست، یک دست را زیر چانه او گذاشت و با دست دیگرش سرش را بالا آورد، خوب نگاهش کرد. دلش آرام نگرفت یک دلِ سیر بوسه بارانش کرد...
👌رو به دوستان حسین و همراهان خودش گفت:
«حسین از من است و من از حسین... خدا دوست دارد کسی را که حسین را دوست دارد.»
❤️ای مهربان! به کودکی های حسین ات، ما را در این محرم به راه و روش خودت نزدیک تر کن.
پ ن: چقدر مرور خاطرات خانوادگی تان با دل ما می سازد، حالمان را خوب می کند و قلب را نرم... اللهم صل علی فاطمه و ابیها و بعلها و بنیها...
۳.۳k
۲۸ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.