ای آفتاب هالهای از روی ماه تو
ای آفتاب هالهای از رویِ ماهِ تو🌸
مَه بر لبِ افق؛ لبهای از کلاهِ تو💚
لرزنده چون کواکبِ گاهِ سپیدهدم🌸
شمعِ شبی سیاهم و چشمم به راه تو💚
کی میرسی به پرچمِ خونینِ چون شفق🌸
خورشید و مه سَری به سنانِ سپاه تو💚
ای دل! فریبِ جادویِ مهتابشب مخور🌸
زلفش کشیده نقشهی روزِ سیاهِ تو💚
آنکو لهیبِ دوزخش [آتش] از رو نمیبَرَد🌸
اندیشهای کند مگر از دودِ آه تو💚
گر اشکِ توبهات به دواتِ مَلَک نریخت🌸
بگذار پای من بنویسد گناهِ تو💚
شاها به خاکپایِ تو گلها شکفتهاند🌸
ما هم یکی شکسته و مسکین گیاهِ تو💚
من رویِ دل به کعبهی کویِ تو داشتم🌸
کآمد ندای غیب که این است راهِ تو💚
یک نوکِ پا به چادرِ چوپانیَم بیا🌸
کز دستچینِ لاله کنم تکیهگاهِ تو💚
آیینه سازمت همهی چشمهسارها🌸
وز چشمِ آهوان بنوازم نگاهِ تو💚
بعد از «نوای» خواجهی شیراز، شهریار🌸
دل بستهام به نالۀ سیمِ سهگاه تو💚
#گل❀
#کنجخیال♡
مَه بر لبِ افق؛ لبهای از کلاهِ تو💚
لرزنده چون کواکبِ گاهِ سپیدهدم🌸
شمعِ شبی سیاهم و چشمم به راه تو💚
کی میرسی به پرچمِ خونینِ چون شفق🌸
خورشید و مه سَری به سنانِ سپاه تو💚
ای دل! فریبِ جادویِ مهتابشب مخور🌸
زلفش کشیده نقشهی روزِ سیاهِ تو💚
آنکو لهیبِ دوزخش [آتش] از رو نمیبَرَد🌸
اندیشهای کند مگر از دودِ آه تو💚
گر اشکِ توبهات به دواتِ مَلَک نریخت🌸
بگذار پای من بنویسد گناهِ تو💚
شاها به خاکپایِ تو گلها شکفتهاند🌸
ما هم یکی شکسته و مسکین گیاهِ تو💚
من رویِ دل به کعبهی کویِ تو داشتم🌸
کآمد ندای غیب که این است راهِ تو💚
یک نوکِ پا به چادرِ چوپانیَم بیا🌸
کز دستچینِ لاله کنم تکیهگاهِ تو💚
آیینه سازمت همهی چشمهسارها🌸
وز چشمِ آهوان بنوازم نگاهِ تو💚
بعد از «نوای» خواجهی شیراز، شهریار🌸
دل بستهام به نالۀ سیمِ سهگاه تو💚
#گل❀
#کنجخیال♡
- ۶۷۲
- ۰۱ دی ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط