رفتم که در این شهر، نبینی اثرم را..
رفتم که در این شهر، نبینی اثرم را..
لب های ترک خورده و چشمان ترم را..
حاجت به رها کردنم از کنج قفس نیست..
ای قیچی تقدیر، مچین بال و پرم را..
تنها شدم آن قدر که انگار، نه انگار..
با آینه آراسته ام دور و برم را..
فردا چه طلب می کند آن "یار" که دیروز..
"دل" برده و امروز، طلب کرده "سرم" را..
"من" ماهی دریایم و دل تنگم از این، تُنگ..
ای مرگ! به تعویق، میفکن سفرم را..*
لب های ترک خورده و چشمان ترم را..
حاجت به رها کردنم از کنج قفس نیست..
ای قیچی تقدیر، مچین بال و پرم را..
تنها شدم آن قدر که انگار، نه انگار..
با آینه آراسته ام دور و برم را..
فردا چه طلب می کند آن "یار" که دیروز..
"دل" برده و امروز، طلب کرده "سرم" را..
"من" ماهی دریایم و دل تنگم از این، تُنگ..
ای مرگ! به تعویق، میفکن سفرم را..*
۱۰.۲k
۰۶ مهر ۱۴۰۰