#یڪ‌روایت‌عاشقانہ

_به سوریه که اعزام‌ شده‌ بود
بعضۍ‌شب‌ها‌ با‌ هم‌ در‌ فضای مجازۍ‌ چت می‌کردیم
بیشتر‌ حرفهایمان احوالپرسۍ‌ بود
او چیزی مینوشت و من چیزی مینوشتم
و‌اندڪ‌ آبۍ‌ می‌ریختیم‌ بر‌ آتش دلتنگۍ‌مان...
روزهای آخر ماموریتش بود
گوشۍ‌ تلفن‌ همراهم‌ را‌ که روشن‌ کردم
دیدم‌ عباس‌ برایم‌ کلۍ پیام فرستاده‌ است...!
وقتۍ‌ دیده‌ بود‌ که‌ من‌ آنلاین نیستم
نوشته بود:
آمدم‌ نبودۍ؛‌ وعده‌ۍ‌ ما‌ بهشت..🥲

-همسرشهیدعباس دانشگر
#شهید_عباس_دانشگر
دیدگاه ها (۳)

_خدانکند‌ابرے‌بگیرد...♥️:)!

_نیم‌دیگࢪم💚:)!

:)♥️⃟⛓•••

___

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط