نگاهم کرد و گفت

نگاهم کرد و گفت:
میدانی رنج تو از چیست؟
تو به آنچه نباید، بسیار می اندیشی..!
دیدگاه ها (۰)

یه همچین کلبه ای تو شمال وسط جنگل مِه گرفته،با صدای نم بارون...

ای فلک آسودگی در سرنوشت ما نبود!

سکوت ،سکوت ،سکوت ، یه پنجره تو سقف اتاقت :) دراز بکشی قشنگ س...

بعضی از آدم هاانگار از بهشت آمده اند ...یک جورِ عجیبی خوبند ...

نگاهم کرد و گفت:میدانی رنج تو چیست؟تو به آنچه که نباید، بسیا...

˖𓂃ᡴꪫ⌯رنج که نباید تو را غمگین کند؛رنج قرار است تلنگری باشد ت...

و تو چه میدانی؟!شاید امشب در سرنوشتمان بنویسندهر آنچه آرزو ک...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط