نشود فاش کسی آنچه میان من و توست
نشود فاش کسی آنچه میان من و توست
تا اشارات نظر، نامه رسان من و توست
گوش کن، با لب خاموش سخن میگویم
پاسخم گو به نگاهی که زبان من و توست
روزگاری شد و کس، مرد ره عشق ندید
حالیا چشم جهانی، نگران من و توست
گرچه در خلوت راز دل ما کس نرسید
همه جا زمزمه ی عشق نهان من و توست
گو بهار دل و جان باش و خزان باش، ارنه
ای بسا باغ و بهاران که خزان من و توست
این همه قصه ی فردوس و تمنای بهشت
گفتوگویی و خیالی ز جهان من و توست
نقش ما گو ننگارند به دیباچه ی عقل
هرکجا نامه ی عشق است، نشان من و توست
سایه، زآتشکده ی ماست، فروغ مه و مهر
وه از این آتش روشن که به جان من و توست
تا اشارات نظر، نامه رسان من و توست
گوش کن، با لب خاموش سخن میگویم
پاسخم گو به نگاهی که زبان من و توست
روزگاری شد و کس، مرد ره عشق ندید
حالیا چشم جهانی، نگران من و توست
گرچه در خلوت راز دل ما کس نرسید
همه جا زمزمه ی عشق نهان من و توست
گو بهار دل و جان باش و خزان باش، ارنه
ای بسا باغ و بهاران که خزان من و توست
این همه قصه ی فردوس و تمنای بهشت
گفتوگویی و خیالی ز جهان من و توست
نقش ما گو ننگارند به دیباچه ی عقل
هرکجا نامه ی عشق است، نشان من و توست
سایه، زآتشکده ی ماست، فروغ مه و مهر
وه از این آتش روشن که به جان من و توست
۳.۵k
۰۳ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.