دگر عاشق نخواهم شد ،كه از اين واژه بيزارم
دگر عاشق نخواهم شد ،كه از اين واژه بيزارم
دگر با كس نمي گويم، عزيزم دوستت دارم
دگر يادت مرا با خود ،نخواهد برد از اين دنيا
دگر از دوريت چون ابر ،نمي گريم نمي بارم
وصال تو ، عشق تو، خوابي بود بس شيرين
دگر بايد پذيرفت اين حقيقت را ،
كه من بيدار بيدارم
چرا دل را ندادي تو، به اين ديوانه ي رسوا
تو كه ديدي چگونه من، به عشق تو گرفتارم
نمي دانم در آن لحظه، چرا گفتي خداحافظ
دگر دل خوش مكن حتي، به ديدارم،
خداحافظ
::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::
دگر با كس نمي گويم، عزيزم دوستت دارم
دگر يادت مرا با خود ،نخواهد برد از اين دنيا
دگر از دوريت چون ابر ،نمي گريم نمي بارم
وصال تو ، عشق تو، خوابي بود بس شيرين
دگر بايد پذيرفت اين حقيقت را ،
كه من بيدار بيدارم
چرا دل را ندادي تو، به اين ديوانه ي رسوا
تو كه ديدي چگونه من، به عشق تو گرفتارم
نمي دانم در آن لحظه، چرا گفتي خداحافظ
دگر دل خوش مكن حتي، به ديدارم،
خداحافظ
::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::
۱.۱k
۲۷ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.