🌱🍒تو را با اشک دیده بیرون راندم آخر من
🌱🍒تو را با اشک دیده بیرون راندم آخر من
تا در جام دیگری ریزی شراب ارزوها را
به زلف دیگری اویزی ان گلهای صحرا را
مگو با من مگو دیگر از هستی و مستی
من ان خودرو گیاه وحشی صحرای اندوهم
که گل های نگاه و خنده هایم رنگ غم دارد
مرا از سینه بیرون کن ببر از خاطره اشفته نامم را
بزن بر سر سنگ جامم را
مرا بشکن.....مرا بشکن....
تو سرتا پا وفا بودی تو با درد اشنا بودی
ولی ای مهربان من بگو با من که از اول کجا بودی
کنو کز من به جا مشتی بری در آشیان مانده
و آهی زیر سقف آسمان مانده
بیا آتش بزن این آشیان ، این بال و پرها را
رها کن این دل غمگین تنها را
تو را راندم که دست دیگری بنیان کند روزی به کلی عشق و امیدت ، شود امید جاویدت
تو را راندم ولی هرگز مگو با من که اصلا معنی عشق و محبت را نمی دانم
که در چشمت نقش غم و دردت نمی خواهم
تو را راندم ولی آن لحظه گویی آسمان میمیرد
درون سینه ام هم ناله ای برخاست
باز کن از پای زنجیرم که برگریزم به دامانش بیاویزم
به او با اشک خون می گویم:
مرو من بی تو میمیرم.......
ولی من در میان گریه هایم خندیدم
که تو هرگز ندانی بی تو یک تکه شاخه عریان
پاییزم دگر از غصه لبریزم
در این دنیا بمان و بی من با دیگری سر کن
نوای عشق و مستی را بخوان
در گوش دیگری آوای هستی را
تو ای تنها امیدم بی من از آن کوچه ها
بگذر مرا یک دم به یاد آور ، به یاد آور
که میگفتم بیا امید جان من بیا تن را
ز قید آرزوهایش رها سازیم ، بیا میعاد
خود را در جهان دیگر اندازیم
به یاد آور که اکنون بی تو خاموشم ز خاطره ها فراموش؟!🌱🍒
تا در جام دیگری ریزی شراب ارزوها را
به زلف دیگری اویزی ان گلهای صحرا را
مگو با من مگو دیگر از هستی و مستی
من ان خودرو گیاه وحشی صحرای اندوهم
که گل های نگاه و خنده هایم رنگ غم دارد
مرا از سینه بیرون کن ببر از خاطره اشفته نامم را
بزن بر سر سنگ جامم را
مرا بشکن.....مرا بشکن....
تو سرتا پا وفا بودی تو با درد اشنا بودی
ولی ای مهربان من بگو با من که از اول کجا بودی
کنو کز من به جا مشتی بری در آشیان مانده
و آهی زیر سقف آسمان مانده
بیا آتش بزن این آشیان ، این بال و پرها را
رها کن این دل غمگین تنها را
تو را راندم که دست دیگری بنیان کند روزی به کلی عشق و امیدت ، شود امید جاویدت
تو را راندم ولی هرگز مگو با من که اصلا معنی عشق و محبت را نمی دانم
که در چشمت نقش غم و دردت نمی خواهم
تو را راندم ولی آن لحظه گویی آسمان میمیرد
درون سینه ام هم ناله ای برخاست
باز کن از پای زنجیرم که برگریزم به دامانش بیاویزم
به او با اشک خون می گویم:
مرو من بی تو میمیرم.......
ولی من در میان گریه هایم خندیدم
که تو هرگز ندانی بی تو یک تکه شاخه عریان
پاییزم دگر از غصه لبریزم
در این دنیا بمان و بی من با دیگری سر کن
نوای عشق و مستی را بخوان
در گوش دیگری آوای هستی را
تو ای تنها امیدم بی من از آن کوچه ها
بگذر مرا یک دم به یاد آور ، به یاد آور
که میگفتم بیا امید جان من بیا تن را
ز قید آرزوهایش رها سازیم ، بیا میعاد
خود را در جهان دیگر اندازیم
به یاد آور که اکنون بی تو خاموشم ز خاطره ها فراموش؟!🌱🍒
۲۱.۰k
۲۶ خرداد ۱۴۰۲