عاشقم مث ی بیمار
عاشقم مث ی بیمار
می روی افکار من هر بار می ریزد به هم !
شعرمن از دوریات اییار می ریزد به هم !
وقت رفتن آنچنان دلشوره میگیرم که باز
حالم از دلشوره ی بسیار می ریزد به هم !
مثل بم شهر دلم از غصه ویران می شود
در میان کوهی از آوار می ریزد به هم !
دست و پا می لرزد از پس لرزههای رفتنت
بعدِ تو آرامشم انگار می ریزد به هم !
چون نباشی ارزشی دیگر ندارد زندگی
خانه همراه در و دیوار می ریزد به هم !
" دوستت دارم "چگونه من به تو ثابت کنم
واژه ها با اینهمه اصرار می ریزد به هم !
می روی و در دلم آشوب برپا می کنی
باز هم این عاشق بیمار می ریزد به هم !
می روی افکار من هر بار می ریزد به هم !
شعرمن از دوریات اییار می ریزد به هم !
وقت رفتن آنچنان دلشوره میگیرم که باز
حالم از دلشوره ی بسیار می ریزد به هم !
مثل بم شهر دلم از غصه ویران می شود
در میان کوهی از آوار می ریزد به هم !
دست و پا می لرزد از پس لرزههای رفتنت
بعدِ تو آرامشم انگار می ریزد به هم !
چون نباشی ارزشی دیگر ندارد زندگی
خانه همراه در و دیوار می ریزد به هم !
" دوستت دارم "چگونه من به تو ثابت کنم
واژه ها با اینهمه اصرار می ریزد به هم !
می روی و در دلم آشوب برپا می کنی
باز هم این عاشق بیمار می ریزد به هم !
۴.۳k
۲۷ مرداد ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.