ازدامروزنهمیتابیبرمن

#از_ڪدامـ_روزنــه_می‌تابی_بر_من
در تنگنای ِِِِ میانـ ِِِ این همهـ واژه‌های خوب
و نفس تنگی ِِِِ حرف‌ها
از میانـ ِِِ این همهـ سیاهی و زشتی
چگونهـ می‌تابی بر من ؟

نگاه ڪن
از میانـ ِِِ شب‌گریه‌های بی‌پایانـ و
انبوه ِِِِ بغض‌های سرگردانـ
ڪهـ نهـ اندوه‌ات را می‌ڪاهند و نهـ مهربانت می‌ڪنند
و نهـ حتی دست از دامانت برمی‌دارند
ببین
ببین
چگونهـ گل داده‌امـ

از ڪدامـ روزنـ می‌تابی بر من
ڪهـ آفتاب‌گردانـ می‌شومـ
هر صبح رو بهـ تو

بیا
بیا و ببین در هلهله‌ی بی‌امانـ ِِِِ ساز و دف و نی
این قربانیانـ محجوب و گوشه‌گیر

چگونهـ گیسو افشانده‌امـ
چگونهـ با پاهای برهنهـ بر شانه‌ی ڪوه نشسته‌امـ

نگاه ڪن !
چگونهـ شڪفته‌امـ
بی‌نقاب
بی‌هراس رو بهـ چشم‌های تو...
دیدگاه ها (۰)

#به‌روی‌شط‌وحشت‌برگی‌لرزانمریشه ات را بیاویزمن از صدا ها گذش...

#من‌اگر‌مرده‌بودم‌شاید‌او‌می‌گریستامااگر او گریه میکردمنحتما...

#کاش‌وابوکه‌پَسینی‌تییَلم‌مِن‌تییَلت‌بو...

#ما‌بی‌تو‌خسته‌ایم‌تو‌بی‌ما‌چگونه‌ای…؟

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط