می دانی
میدانی
چی باعث شد
اینهمه دوستت داشتهباشم
و از فکر کردن به تو دست بر ندارم؟!
تو کودکِ غمگین و سرکوبشدهی درونم را از زیر آوار بیرون کشیدی، گرد و خاکش را تکاندی، بغلش گرفتی، تحسینش کردی و دوستش داشتی.
تو زمانی از راه رسیدی که من نیاز داشتم حس کنم برای کسی، بیشتر از هرکسی اهمیت دارم.
تو در موعد زخمهای عمیق من رسیدهبودی و برای کودک تنها و ترسیدهی درونم، پناه شدی و این منطقیترین دلیلیست که برای دوست داشتنت سراغ دارم...
❤️_____
چی باعث شد
اینهمه دوستت داشتهباشم
و از فکر کردن به تو دست بر ندارم؟!
تو کودکِ غمگین و سرکوبشدهی درونم را از زیر آوار بیرون کشیدی، گرد و خاکش را تکاندی، بغلش گرفتی، تحسینش کردی و دوستش داشتی.
تو زمانی از راه رسیدی که من نیاز داشتم حس کنم برای کسی، بیشتر از هرکسی اهمیت دارم.
تو در موعد زخمهای عمیق من رسیدهبودی و برای کودک تنها و ترسیدهی درونم، پناه شدی و این منطقیترین دلیلیست که برای دوست داشتنت سراغ دارم...
❤️_____
۳.۵k
۱۳ بهمن ۱۴۰۲