فردای روشن شهر
فردای روشن شهر
طلوع چشمانت
غروب اندوه است
از منظر نگاهت
آیه های روشن آفتاب تلاوت می شود.
والاتر از فرشته
بالهای سپید سرور را بر سیاهی اندوه شهر بگستران
ذهن غبارآلود عصیان را
در فلق صبحگاهی
میزبان روشن تواضع کن
بر بلندای شهر بخوان
که چرا پرستوهای مهر از اینجا کوچیدند
آواز عندلیبان چرا در قفای هیاهوی شهر گم گشت
ومن همچنان به طلوع چشمانت دلبسته ام
شیدای آن نگاهم
که جام بلورین
در قاب دیده ام ودیعه می نهد.
به فردای روشن شهر امیدوارم
به تبسم نیلوفر به آقتاب
به شکفتن لبخند بر لب کوچه گرد یتیم
ایمان دارم
تو فردا دنیا را فریاد خواهی کرد.
و من در کوچهِ امروز، منتظرم
شعری از عبدالحسین آزادمنش
#سخن_بزرگان
✒️📚
طلوع چشمانت
غروب اندوه است
از منظر نگاهت
آیه های روشن آفتاب تلاوت می شود.
والاتر از فرشته
بالهای سپید سرور را بر سیاهی اندوه شهر بگستران
ذهن غبارآلود عصیان را
در فلق صبحگاهی
میزبان روشن تواضع کن
بر بلندای شهر بخوان
که چرا پرستوهای مهر از اینجا کوچیدند
آواز عندلیبان چرا در قفای هیاهوی شهر گم گشت
ومن همچنان به طلوع چشمانت دلبسته ام
شیدای آن نگاهم
که جام بلورین
در قاب دیده ام ودیعه می نهد.
به فردای روشن شهر امیدوارم
به تبسم نیلوفر به آقتاب
به شکفتن لبخند بر لب کوچه گرد یتیم
ایمان دارم
تو فردا دنیا را فریاد خواهی کرد.
و من در کوچهِ امروز، منتظرم
شعری از عبدالحسین آزادمنش
#سخن_بزرگان
✒️📚
۲.۱k
۱۲ بهمن ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.