هجوم ناگهان تنهایی در دقایق سخت

هجوم ناگهان تنهایی در دقایق سخت،
بی رحمانه ترین رفتار هستی با آدمهاست.
دمی که - مثلا - با دردهای تنت یا زخمهای روحت یا هردو تنها مانده ای،
مثل کاغذی پاره در خودت مچاله شده ای،
حوصله هیچ بنی بشری را نداری،
و گذاشته ای غار تاریک خانه تو را ببلعد.
همانطور که به عادت همیشه شیوه های مختلف مرگ و رها شدن از درد جاودانه را مرور می کنی،
از طبقه بالا صدای جوانی بلند می شود که گیتار می زند و می خواند گفتی که دلتنگی نکن،
آخ مگه میشه نازنین.
یادت می آید که اگر بمیری ، دردهایت تمام می شود اما خالق دلتنگی مرگباری می شوی برای کسانی که بعد از تو تنها می مانند. دلت نمی‌آید ...
بر شانه بی حس کاناپه می باری،
و می گذاری تازیانه درد نوازشت کند،
و همانطور که شب به تدریج بر شهر فرود می آید،
صبر می کنی تا کسی یک گوشه شهر یادش بیاد برای شنیدن
یک "دوستت دارم"
یک "من هستم"
نترس"
یک "درست خواهد شد"
با صدای او چقدر بیتابی.....
دیدگاه ها (۱)

تو که در فکر منی مرگ مرا سر برسانانتظار همه را نیز به آخر بر...

چہ عاشقانہ اے بنویسمڪہ دلتان برایم بلرزد ؟وقتی نہ دستانش را ...

قهرمان گاهی زنیست که پایِ همه یِ حرف هایِ پشت سرش ایستاده و ...

شده گاهی یک نفر آشنا از تو بپرسد خوبی؟تا تمام بغض های دلت با...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط