کپشن پست💌
#کپشن_پست💌
•••
یه بار نشست روبروم. چایی نباتشو هم زد و گفت: "میترسم یه روز اذیتت کنم."
گفتم: "خب نکن!"
گفت: "عمدی که نه! ولی میترسم اذیت شی"
گفتم: "نترس! از چی باید اذیت شم؟!"
دوباره چاییشو هم زد، هم زد، هم زد...
دیدم حرف نمیزنه، گفتم: "نباتت آب شد، چاییتو بخور."
گفت: "تو نمیترسی یهو برم؟؟"
گفتم: "نه! بخوای بری میری دیگه! واسه چی بترسم؟!"
گفت: "ولی من میترسم! میترسم خسته شی بری و بازم دوسِت داشته باشم..."
فقط نگاش کردم. بغض کرده بود.
دیگه حرفی نزد، فقط چاییشو خورد و رفت...
حس کردم سردمه...
خودمو بغل کردم. رفتنش ترسناک بود. نبودنش ترسناکتر...
به خودم گفتم:"تو از چی میترسی؟"
بعد زل زدم به صندلی خالیت.
زل زدم به نداشتنت!
گفتم: "من فقط میترسم، یک روز از خواب بیدار شم و ببینم دیگه دوستت ندارم!(: "
#خاص
#لایک_فالو_کامنت_یادتون_نره #پست_جدید #love #عشق #خاصترین #عاشقانه #پستای_قبلم_ببین_خوشت_اومد_فالو_کن #تکست_خاص #طنز #تنهایی
•••
یه بار نشست روبروم. چایی نباتشو هم زد و گفت: "میترسم یه روز اذیتت کنم."
گفتم: "خب نکن!"
گفت: "عمدی که نه! ولی میترسم اذیت شی"
گفتم: "نترس! از چی باید اذیت شم؟!"
دوباره چاییشو هم زد، هم زد، هم زد...
دیدم حرف نمیزنه، گفتم: "نباتت آب شد، چاییتو بخور."
گفت: "تو نمیترسی یهو برم؟؟"
گفتم: "نه! بخوای بری میری دیگه! واسه چی بترسم؟!"
گفت: "ولی من میترسم! میترسم خسته شی بری و بازم دوسِت داشته باشم..."
فقط نگاش کردم. بغض کرده بود.
دیگه حرفی نزد، فقط چاییشو خورد و رفت...
حس کردم سردمه...
خودمو بغل کردم. رفتنش ترسناک بود. نبودنش ترسناکتر...
به خودم گفتم:"تو از چی میترسی؟"
بعد زل زدم به صندلی خالیت.
زل زدم به نداشتنت!
گفتم: "من فقط میترسم، یک روز از خواب بیدار شم و ببینم دیگه دوستت ندارم!(: "
#خاص
#لایک_فالو_کامنت_یادتون_نره #پست_جدید #love #عشق #خاصترین #عاشقانه #پستای_قبلم_ببین_خوشت_اومد_فالو_کن #تکست_خاص #طنز #تنهایی
۴۶.۳k
۱۸ اسفند ۱۳۹۹