می دانی ...
می دانی ...
یک وقت هایی باید
روی یک تکه کاغذ بنویسی
"تـعطیــل است"
و بچسبانی پشت شیشه ی افـکارت،
باید به خودت استراحت بدهی،
دراز بکشی دست هایت را
زیر سرت بگذاری
به آسمان خیره شوی
و بی خیال ســوت بزنی،
در دلـت بخنــدی
به تمام افـکاری که پشت
شیشه ی ذهنت صف کشیده اند،
آن وقت با خودت بگویـی :
بگذار منتـظـر بمانند ...
یک وقت هایی باید
روی یک تکه کاغذ بنویسی
"تـعطیــل است"
و بچسبانی پشت شیشه ی افـکارت،
باید به خودت استراحت بدهی،
دراز بکشی دست هایت را
زیر سرت بگذاری
به آسمان خیره شوی
و بی خیال ســوت بزنی،
در دلـت بخنــدی
به تمام افـکاری که پشت
شیشه ی ذهنت صف کشیده اند،
آن وقت با خودت بگویـی :
بگذار منتـظـر بمانند ...
۷.۳k
۲۶ مهر ۱۴۰۱