خرها ز پالاندوزشان رنجیده بودند
خرها ز پالاندوزشان رنجیده بودند
از بس که بد میدوخت ، تن ساییده بودند
با هم دعا کردند یارب یک نظر کن
دوزنده ای دیگر بیاید فکر خر کن
از قلب صاف و ساده شان فلفور اثر کرد
او رفت ، پالاندوزِ دیگر هم بتر کرد
با هر دعا پالان گری دیگر می آمد
زخم و خراشِ تازه ای بر خر می آمد
یا جنسِ کم ، یا خشک و نامرغوب میشد
یا اینکه نخ بد بود و نا مطلوب میشد
بار دگر گفتند : یارب دفع شر کن
از گُرده تا ران زخم شد ، رحمی به خر کن
اسبی که این بزم دعا را دید ، خندید
با شیهه ای گفتا ، دهان هاتان ببندید
تا تو سواری میدهی ، پالان همین است
صدسال پالان گر بیاید ، این چنین است
با وعده می آیند و پالان میفروشند
بارت کنند و شیره ی جانت بدوشند
خواهی رها گردی اگر از زخمِ پالان
فکری به حالِ آن خریت کن ، الاغ جان...
.
شعری قدیمی از جناب آقای امیر عباس کریمی 🌹
از بس که بد میدوخت ، تن ساییده بودند
با هم دعا کردند یارب یک نظر کن
دوزنده ای دیگر بیاید فکر خر کن
از قلب صاف و ساده شان فلفور اثر کرد
او رفت ، پالاندوزِ دیگر هم بتر کرد
با هر دعا پالان گری دیگر می آمد
زخم و خراشِ تازه ای بر خر می آمد
یا جنسِ کم ، یا خشک و نامرغوب میشد
یا اینکه نخ بد بود و نا مطلوب میشد
بار دگر گفتند : یارب دفع شر کن
از گُرده تا ران زخم شد ، رحمی به خر کن
اسبی که این بزم دعا را دید ، خندید
با شیهه ای گفتا ، دهان هاتان ببندید
تا تو سواری میدهی ، پالان همین است
صدسال پالان گر بیاید ، این چنین است
با وعده می آیند و پالان میفروشند
بارت کنند و شیره ی جانت بدوشند
خواهی رها گردی اگر از زخمِ پالان
فکری به حالِ آن خریت کن ، الاغ جان...
.
شعری قدیمی از جناب آقای امیر عباس کریمی 🌹
۱.۲k
۰۸ دی ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.