بی تو آسوده نشد حنجره ام از گله ها
بی تو آسوده نشد حنجره ام از گله ها
شکوه ها می کند از فاصله ها فاصله ها
باز صبح دگر و چشم به در دوخته ام
همچو دیروز و پریروز ، پر از ولوله ها
خسته ام بس که سراسیمه دویدم بیرون
پای احساس، پر از خار، پر از آبله ها
شرح ِ دلتنگی ِ تو وزن گرفت از غزلم!
گم شدی در من و من بین ِ ورق باطله ها!
در شبم یاد ِ تو می آید و عطر ِ تو عزیز
وقت ِ بوئیدن ِ بالشت ِ پَر ِ چلچله ها
من به روی گسل ِ خاطره ها میلرزم
گریه آوار شده بر دل ازین زلزله ها
شکوه ها می کند از فاصله ها فاصله ها
باز صبح دگر و چشم به در دوخته ام
همچو دیروز و پریروز ، پر از ولوله ها
خسته ام بس که سراسیمه دویدم بیرون
پای احساس، پر از خار، پر از آبله ها
شرح ِ دلتنگی ِ تو وزن گرفت از غزلم!
گم شدی در من و من بین ِ ورق باطله ها!
در شبم یاد ِ تو می آید و عطر ِ تو عزیز
وقت ِ بوئیدن ِ بالشت ِ پَر ِ چلچله ها
من به روی گسل ِ خاطره ها میلرزم
گریه آوار شده بر دل ازین زلزله ها
۱.۲k
۲۲ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.