عاشقانه های شبنم
سر بارِ خویشم؛ کوله ای بر شانه حیرانم
سوی کجا طی می کنم ره ؛خود نمی دانم
سر می رود از من لهیبی داغ و طاقت سوز
یک کوه اندوهم که در حجمم نمی مانم
من با تمام واژه های تلخ و آتشگون
با هیمه ی هجران تو سر در گریبانم
خاکسترم را می بری هر جا که می خواهی
پیچیده ام بر شانه ات ؛ از خود گریزانم
سوی کجا طی می کنم ره ؛خود نمی دانم
سر می رود از من لهیبی داغ و طاقت سوز
یک کوه اندوهم که در حجمم نمی مانم
من با تمام واژه های تلخ و آتشگون
با هیمه ی هجران تو سر در گریبانم
خاکسترم را می بری هر جا که می خواهی
پیچیده ام بر شانه ات ؛ از خود گریزانم
۶.۴k
۰۲ اردیبهشت ۱۴۰۳